18 آذر 1398
بی هوا و بدون مقصد پر میزند تا به جایی برسد؛ پر زدن کار بی مقصد هاست، ک نه جایی و نه کسی را دارد. خودت خوب میدانی بی کسی چیست… اما خسته و بی پناه،مقصدم تو میشوی و نزد تو ارام میگیرم. نگاهم کن چ حالی دارم… خوب نگاهم کن… مقصدم تویی و از… بیشتر »
نظر دهید »
18 آذر 1398
این روزها انگار اثر گذاری کتابها توآخرای ترم بیشتر از اولای ترم شده واون کسلی و تنبلی ک تو کتابخونه ها هست بیشتر از وقتایی دیگه هست. خلاصه گاهی انقدر این نیاز بیشتر میشه ک کتابی ک میخای موجود نیست و باید بگردی تا پیداش کنی! تواین دنیا خیلی از آدمها وجود… بیشتر »
18 آذر 1398
چقدر روزها زود میگذرن به سرعت برق و باد،مثله حرکت ابرها. انگار دیروز زمان شروع کلاسها بود،ولی الان تقریبا نزدیک امتحانات ترم اولیم و فرداش سال تموم میشه. حس میکنم ک سال قبل تر فرصت انگار زیاد بود برای انجام فعالیت ها! اما الان تبلیغ و فعالیتی آنچنان… بیشتر »
18 آذر 1398
نکنه ک با کارها و رفتارمون و اینکه دیگران بهمون اعتماد دارن یا به دیگران اعتماد داریم،نشیم درسی برای زندگیشون! اعتماد سخته و وای به روزگاری که زیر سوال بره! بیشتر »
18 آذر 1398
بتاب آفتاب،که جایش هست که بتابی! در پس ابرها، بیرون بیا! زمین بعد از بارش،سرد است سرد… پنهان نشو تو؛ آنقدر بزرگی که ابر و باد و باران و برف را؛پس بزنی. خودت میدانی گل ها هم،همّ دارند باآن دل نازکیشان.وای بحال دل سترگ و قوی کوه! نمیدانم کی می آید… بیشتر »
18 آذر 1398
میخام بنویسم اما نمیدونم از چی و ازکی. مینویسم از شب سردی که آسمونش برف گریه میکنه و هوای سردی ک داره؛یا بنویسم از گرمای خونه ک نمیخاد سرمارو ببینه؟ خلاصه دوتا متضادباهم جمع شدن و اجتماع نقیضین هست ولی این جمع صورت گرفته! یااینکه بگیم قانون طبیعته که… بیشتر »
18 آذر 1398
فقط گاهی هم واسه خودت باش همین.??? بیشتر »
18 آذر 1398
گاهی اوقات نمیشه از هرچیزی نوشت… شاید مانعی توشون نباشه ولی دوسداری ک ازشون اسمی نبری یا ازشون نگی تا فقط واسه خودت باقی بمونه… گاهی اوقات بعثی چیز ها باید مسکوت بمونه و صداش رو در نیاری تا موقعش برسه. گاهی هم ب دست فراموشی سپرده میشه واسه… بیشتر »