♡••
دلِمنتنگِصدایۍستڪہنیست
تشنہجُرعہهوایۍستڪہنیست…
#نوه حاج قاسم
#حاج_قاسم
????
عکس سردار شهید سلیمانی کنار ضریح حضرت زینب
چه گفتی ک تو را خریدند، اینگونه مثل یوسف، عزیز دلها شدی
سرت را بالا بگیر تو اکنون سرافرازی و مایه افتخار.
سرت را بالا بگیرمرد.رازت برملاشد!
همه اش از سر به زیری این آستان شروع شد و سپیدشد موی رویت و روسپید شد عاقبتت.
.#به_قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
#صهبای_شهادت
#او_یک_فرمانده_بود
#به_قلم_خودم
#صهبای_شهادت
#او_یک_فرمانده_بود
همه در عزایت داغ دارند داغی ک تا ابد میسوزاند جگرمان را،ای مالک اشترعلی…
همه کمرمان خم شد از اینکه فقط دیدیم شما رفتید و ندیدیم آنچه ک فراسوی مرزها انجام دادید.و نگذاشتید ک ببینیم آنچه شما دیدید…
اما فقط صدایش ب گوش ما رسید از دفاعها و مقابله با داعش.
ما ک از کلمه داعش هم میترسیدیم وشما بودید ک نگذاشتید طعم تلخ و زهرمارش را هیچ ایرانی بچشد.
فقط میگویم هوای ملت مان راداشته باش نگذار خاموش شود این عشق جهانی و بابصیرتی ک ملتمان پیداکرد.
وتاسف بابت اینکه کسی درکتان نکرد مگر باشهادت شما….
مطلب رو از دست ندید ? ? ?
روزیکه بعنوان هدیه،از هیات مدافعان حرم شهرمون هدیه دریافت کردم هدیه قاب عکس ی شخصیت بزرگ بود،اما زیاد صاحب عکس رو نمیشناختم !
فقط درحد اسم!
من هم چون نمیشناختم ،همونجوری فقط کاغذ کادوی اون قاب رو درآوردم و نگاهی کردم بهش و از کادویی ک نصیبم شده بود توجهم رو گرفتم و گفتم حتما بعدا میارمش و باهاش آشنا میشم!وبعد اونرو ب جایی ک قاب عکس ها رو نگه میداشتم بردم.
اما همش چهره ی زیباش جلوی چشمم بود.گذشت بعداز 4 سال و من کلا فراموش کرده بودم قاب عکس رو.
،تاموقع شهادتشون،دنبال عکسی بودم ازشون ک باخودم بیرون ببرم تو مراسم عزاداری.
دقیقا بعد از4 سال،یادقاب عکسی افتادم ک برداشته بودم.
سمتش رفتم با کنجکاوی، سمتش رفتم،چهرش خنده به لب داشت جوریکه دندونهاش مشخص بود.
لنز دوربین رو نگاه نکرده بود،اما تمام رخ عکس انداخته بود. خیلی ساده و بی ریا.
معلوم نبود ک خنده رو نثار چه کسی کرده بود اما حقیقتا دلربایی زیبایی رو ندونست بعدا بوجود میاره.و خودش هم ندونست همین خنده دلهارو مجذوب خودش میکنه. نمیدونستم اون قاب عکسی ک برداشتم،و حقیقتا فرصت نداشتم ک جستجو کنم درموردش؛خودشون بعدا با جریان سازی هویدا میکنن بزرگواریشون رو.
اون قاب عکس سردار سلیمانی بود…
#به_قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
امروز شهرماهم شاهد این عزا داغ سنگین بود.
اما مراسم در شهر ما ب نحوی دیگر است.
سازچمری یه مراسمه ک تو استان ما واسه عزیزترین آدم زندگی ک فوت کنه و یا شهید باشه و یا جوونمرگ شده باشه میزنن.
من خودم اولین باربود ک این رو میدیدم.
آنقدر حزن داره این آهنگ ک مردم کل ایران وحتی شهرما سردار بزرگ رو مثه فرزند خودشون براش عزاداری کردن.
باشنیدن این صدا حس کردم ک واقعا خبر بزرگی هست و تکون شدید خوردم چون باورم نمیشد این خبر شهادت….
این ساز فقط برای بزرگان میزنن و سنگینی این عزا برام هزار برابر شد.تو سکوت و سرما و بارون شهر و صدای ساز چمری تو فضایی ک ابهام و ناباوری برام به باور تبدیل شد..
اما ازش خواستم ک کمکم کنه بمونم پای ولی زمان، امام خامنه ای و امام زمان، ان شاالله.