همین تن سالم همین بی پولی ولی ب اندازه نیازت خودش خوشیست.چون خیلیها همین خوشی ک تو ب دنبالش هستی،زیر دلشان زده . شاید باورت نشود آنهاهم حسرت روزگار تو را میخورند . این به اندازه داشتنت، یعنی تو همین اندازه ظرفیت داری .از کجا میدانی ک بیشتر پول داشتنت دین و دنیایت را شرطی نکند ؟ خلاصه گاهی از گوشه تفکراتت نگاه کن ب زندگی ساده و بی تکلفت معنی حرفهایم را متوجه میشوی ! آنوقت خستگی شوهر یا پدرت،غرغر های مادر و خواهرت،گلدانهای ساده خانه ات،بی تزئین بودن خانه ات،عاشقانه ترین جای دنیا میشود؛چون خودت برایش زحمت کشیده ای آنهم باچنگ و دندان !
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
لیلا
لیلا هم که عمرش ب دنیا نبود انگار جای خالی مادر و پدر رو حس میکرد.و میدونست ک کسی ک بهش آب و غذا میده ؛دیگه نیست ،اونم طاقت نیاورد و یک سال بعد از فوت پدر و مادرش،فوت کرد. و همون تصویری ک از بچگی هاش توی ذهنمون مونده بود،قاب شد کنار عکس پدر و مادرش.
بخش 4
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
لیلا و لیلا بعدازچندین سال به هوش اومد اما کسی رو نمیشناخت و حرفی نمیزد.باور اینکه اینهمون لیلای شاداب و بازیگوش بود؛برامون سخت بود. دیگه ما رو نمیشناخت و سکوتی ک با بودن در کنارش ازش بهره میبردیم. عمه زیاد طاقت نیاورد و همراه با شوهرش هردو فوت شدن. و عکسشون روی دیوار خونه شون قاب شد و سختیهای اونا تو جوّ سنگین خونه جاخوش کرد. اما خواهد لیلا جور پدر و مادر رو ب دوش کشید و ازلیلا پرستاری کرد.بخش3 ادامه دارد
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
لیلا
اونقدر مشغول بازی میشدیم که ساعت و وقت، یادمون میرفت.اونقدرمهربون بود که بچه های کوچه هم مجذوبش میشدن. همین اخلاقش بود ک ما رو هم خونه اونا میکشوند. خلاصه لیلا با یه دیوانگی یه آدم که قصد دزدی از کیف لیلا روداشت و وقتی لیلا متوجه اونطرف شد وکیفش روازاون طرف گرفت،با کشمکش بینشون سرش به بلوار خیابون میخوره و لیلا واسه همیشه ب کما رفت.بخش 2 ادامه دارد
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
لیلا
لیلا تقریبا همسن و سال خودم بودولی ی چند سالی ازمن بزرگتر بود . من از همه رونده های فامیل کوچیکتر بودم برای همین وقتی لیلا میومد خونه آقا بزرگم ،به محض اینکه مامانش و خانوادش وارد حیاط میشدن،لیلا بدو به خونه ما میومد.
یعنی فقط دم دردیده میشد و دیگه دیده نمیشد! تمام مسیر خونه آقابزرگم تا خونه ما رو میدوید،میشد از نفس زدنهاش اینو فهمید و صدای تند تند در زدن هاش! یه کاپشن سرمه ای رنگ و لباس بافت سفید و قرمز تنش بود و یه روسری به خط های همون رنگ،که موهاش رو جمع کرده بود وزیبایی چشمهاش زیر روسری چند برابر دیده میشد اما شیطون و سرزنده بودنش همچنان بیشتر جلوی چشم میومد.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
زندگی ما ادمها مثه زندگی میوه ها روی درخته ! میوه وقتی به شاخه درخت وصله پرثمر میشه و به چشم میاد . ووقتی دیده شد چیده میشه توسط صاحب باغ . انسانها هم تاوقتی تو دنیاهستن بایدخوب عمل بیان و تودنیا دیده بشن وقتی خوب دیده شدن چیده میشن ! یکی میشه شهید سلیمانی ک تو گوی زندگی درکنار همه عوامل قشنگ رشد میکنه ورابطش رو قوی میکنه و بعد از چیده شدن از شاخه دنیا هم اسمش برده میشه . میخام بگم تاوقتی وصلی ب خدا هم دیده میشی هم قشنگ چیده میشی
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
کرونا همه دهان و بینیها را محو کرد ! هنوز خبرهای کرونا مثه خودش همه گیر نشده بود ک صبح ک حوزه رفتم (*چن روز پیش*)،*آدمها دماغ و دهن نداشتن یا بهتر بگم محو شده بودن*! هرطرف رو نگاه میکردم حتی بچه مهد کودکی هم ماسک زده بود . خلاصه کرونا کاری کرده همه براش تعطیل عمومی کردن ! حالا اگه ان شاالله ک بره چکار میکنن !!
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
چطور یک بیماری کل دنیارو باهم درگیر کرده و همه دچار دردی شدن ک نکنه سراغشون بیاد ،وهمه دنبال راه علاجن! اما خیلی وقته همه دچار دردی شدیم ک اون هم قابل دیدن نیست چون راه درمانش رو با بی خیالی پیداکردیم ؛اما این هم یک درد همگانیه و همه هم فراموش کردیم. اره درست متوجه شدی . کاش روزی هم برسه که درد نبود مولامون جهانی بشه و بریزه به جونمون.چون آدما تا درد نداشته باشن دنبال درمان نمیرن . اما خدایا دردمیکشیم درمونمون رو هم برسون،چون تا حالا توغفلت بودیم .
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
دلم ب مستحبی خوش است که جوابش واجب است.یاد متنی افتادم ک توی دفتر مدیرمون دیدم این رو . خیلی حس خوبی داشت و به اتاقش میمومد ! نه خیلی پراز زرق و برق بود نه خیلی ساده ! اما همش باعث میشد برم تو اتاقش و نوشته رو بخونم و از اتاق مدیر حوزه باخلاقیتمون، لذت ببرم . وبیادمدیرمون سلام عرض میکنم خدمت ارباب….
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
بجای اینکه کرونا قزنطینه شه ،ما قزنطینه شدیم توخونه! ی کم ادمیت هم خوبه والا ،مردم رو داری ب کشتن میدی و دم عیدی همه رو خونه نشین کردی هیچ،باعث شدی چیزایی هم ک نمیخریدیم به سبد خریدامون اضافه شه اونم تو اوج گرونی! کی ازت راحت میشیم ب جون همه ریختی اخه ،کوچیک و بزرگم ک نداری!! از اون سر چین اومدی نصیب ما شدی !حداقل میذاشتی بعد از خستگی در رفتنت یه سر هم به ما میزدی .ی کله اومدی اینجا!لطفا برو نمیخایمت.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
ابتدایی که بودیم چون درموردحجاب برامون گفته بودن ،بالاترین مقام قضاییمون معلم مون بود!! بهمین خاطر وقتی دوستامون بالباس نامناسب یا بدون روسری بیرون میومدن میگفتیم ب معلم میگیم !! اما الان معلمها ومدارس از اون مقام قضایی پایین اومدن ! بدتراینکه فیلمهای نمایش خانگی ک از دختربچه ها توفیلم استفاده میکنن واقعا مردم دیگه فرق بچه و مکلف شده رومیدونن،میشه بگید این کارشون رو به کدوم مقام قضایی ارجاع بدیم !! کار با اونایی ندارم ک عمدا اینکارو راحت انجام میدن ،ولی این بچه ها گناه دارن.
کرونا همه دهان و بینیها را محو کرد ! هنوز خبرهای کرونا مثه خودش همه گیر نشده بود ک صبح که حوزه رفتم (چندروز پیش)،آدمها دماغ و دهن نداشتن یا بهتر بگم محو شده بودن! هرطرف رو نگاه میکردم حتی بچه مهد کودکی هم ماسک زده بود . خلاصه کرونا کاری کرده همه براش تعطیل عمومی کردن ! حالا اگه ان شاالله ک بره چکار میکنن !!
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل