آرامگاه جان
آرامگاه جان ! بین برج های بلند و ساختمان های سربه فلک کشیده ک انگار اگر بلند نباشند کلاس شهر به هم میخورد،میگذرم . مسیرم گذر از خیابان است،هر سمت خیابان،مجتع های تجاریست ک با رقابت با دیگر مجتمع هاست . ازسرخیابان، زرق و برق های مغازه ها و بازار خودنمایی میکنند.کنارشان درختها،ردیف شده و ب فاصله کنارهم اند،شاخ و برگها هم تا سقف آسمان خوش تراشیده شده اند.لاغر و باریک اندام ! ازحق نگذریم جاذبه دارد،بخصوص باغ ویلایی هایی ک برگهای درختهایشان زیبا نماداده اند ،در و دیوار شهر و خیابان را . غروب ک میشود همه مردم بیرون میریزند و تازه کاسبی شهر شروع میشود و زیباییش را لامپهای شهرداری روشن میکند . اما اذان پخش میشود دراین همهمه بازار،تو فارغ میشوی از هرچیزی ک دیده بودی و دوان میشوی سمت مسجد و آرامگاه اصلیِ جان !
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل