لات محل
قسمت اول لات محل بودموقعیکه لات بودن معنی نداشت! همیشه مادرش توگوشش میخوند بشین ی گوشه سرمشق و درست. اما گوشی شنوا نبود.اگه هم بود قابل شنیدن نبود. خلاصه کبوتر های محل رو به خودش اخت بسته بود.دور هوای خونشون گنبدوارمیچرخیدن. دستمال یزدی هم تازگیا ب ست تریپش اضافه شده بود. اما باغیرت بود و جوونمرد.سرکوچه بگیربود اما برای اهل محل داش مشتی بود. خلاصه صب تاشب تومحل میچرخید و غروب ک میشد اینهمه لباس یه دست سرکوچشون جمع میشدن،محل قرارشون همونجا بود. محله امن و امان بود چون به پا داشت.مادرش ک میگفت این آسم من ازدست همینه! ولی یواشکی پشت یخچال مغازه شمسی خانوم میرفت مینشست و نوشابه با کیک میخورد.تگری و دل خنک کن! وای که چه تماشایی داشت این خوردن. پشت بندشم دستگاه آسم رو تو دهنش اسپری میکردومیگفت به بچه هام نگید امرور اینجا بودم!
به قلم سیده فاطمه موسویان اصل