13 اسفند 1399
سالروز تو و دیدار تو نزدیک شده اینهمه خاطره از یار خزانی چه کنم؟ بیشتر »
نظر دهید »
26 مرداد 1399
یادش بخیر دعوتهای آقاجون شب عید غدیر تو خونشون. وما فقط از کل جشن، میدونستیم عید ساداته! ورفتن به خونه قدیمی آقاجون و بوی غذایی که وقتی به دم درب حیاط میرسیدی، زودتر ازباز شدن دربه مشامت میرسید! ودیگ بزرگی که روی گازبود ولی ته دیگ سیاه بود میگفت که از… بیشتر »
17 فروردین 1399
قسمت دوم خیلی اهل محل میترسیدن ازش،اما اونم کم نمیذاشت تومرام و مردونگی به اهالی محل! اما روزی ک بیرون بود کوچه قرق شده بود،بیرون بودنش واسه ما درد داشت ،تو خونه هم واسه اهل خونه! شب ک سکوت همه جا رو میگرفت صدای کبوترهایی ک توی قفس بودن،فضا رو پرمیکرد!… بیشتر »
17 فروردین 1399
قسمت اول لات محل بودموقعیکه لات بودن معنی نداشت! همیشه مادرش توگوشش میخوند بشین ی گوشه سرمشق و درست. اما گوشی شنوا نبود.اگه هم بود قابل شنیدن نبود. خلاصه کبوتر های محل رو به خودش اخت بسته بود.دور هوای خونشون گنبدوارمیچرخیدن. دستمال یزدی هم تازگیا ب ست… بیشتر »
17 فروردین 1399
هرکی نادونمو عاقل میکنه خدابیامرزتش مادربزرگم،خیلی روی اخلاق بچه هاحساس بود،بیسواد بود اما همه کاری میکرد تا حریم خانوادش حفظ شه. هر حرف ورفتاری نداشتن.اما همیشه یه جمله میگفت همیشه یادمه؛میگفت خدایا هرکی نادونمو عاقل میکنه،نبخشش! من اول ک شنیدم خیلی… بیشتر »
25 بهمن 1398
بعضی تصاویر زیباهستند و خاطره هایت را برایت تداعی میکنند . چقدرزمان گذشته ک این تصویر زیباخلق شده و درختان سر به فلک کشیده اند وچقدر زمان برده تا دیوارهای کاه گل و نمایش تبدیل ب کوچه خاطرات شود . چه خاطرات و چ مردمانی قدم زده اند و دیگر نیستند . چه خوش… بیشتر »
03 آذر 1398
خوشبختی چیزی نیست که بشه توزندگی دیگران پیداش کرد. که بشه به نگاه و میل مردم رفتار کرد. که باخریدمبل و پرده های رنگارنگ خرید. خوشبختی اونجاست که صدای غلغل سماور یا کتری آب جوش توفضای خونه میاد.وکنارش چای دم کشیده وقندکنارش مزه میده. و پرده های ساده ی… بیشتر »