لیلا۲
07 اسفند 1398
لیلا
اونقدر مشغول بازی میشدیم که ساعت و وقت، یادمون میرفت.اونقدرمهربون بود که بچه های کوچه هم مجذوبش میشدن. همین اخلاقش بود ک ما رو هم خونه اونا میکشوند. خلاصه لیلا با یه دیوانگی یه آدم که قصد دزدی از کیف لیلا روداشت و وقتی لیلا متوجه اونطرف شد وکیفش روازاون طرف گرفت،با کشمکش بینشون سرش به بلوار خیابون میخوره و لیلا واسه همیشه ب کما رفت.بخش 2 ادامه دارد
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل