سرقولت بمان فوج فوج گروه مانند پروانه های سرگردان،از سر خیابان ب ته خیابان میروند فقط به امید وعده های انتخاباتی. بادیدن کاندید مورد نظر سراز پا نمیشناسند و او را بر روی دستانشان بالا میبرند و ….اما میگویم تو که اینهمه وقت مردم را گرفتی و مردم ب تو احترام گذاشتند تو چقدر برای حضورشان احترام قائلی!
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
ازبین اینهمه شعارهای انتخابی طنزش اینست ک همه زیر آب هم را میرنند! مثلا عیبهاو کارهای نشد نماینده گذشته را جار میزنند، و میگویند ما درستش میکنیم! اما مشکل از بهارستان است فکر کنم!چون همه به آنجا ک میروند خروجی اش زیادتر شدن مشکلات و عیبهاست! نماینده ایکه طعنه میزنی ،نماینده قبل را؛ با توام! نماینده قبل تر توهم میخواست آباد کند شهر را،اما هنوز شهرها خاکی اند! تو راه خودت را برو این بهتراست و در کنارش خدارا ببین . خودش راه را ب تو می نمایاند.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
چراطرز پوشش لباس طلبه ها فرق داره؟ چون طلبه یعنی سادگی و ندیدن هرچیزی که دیگران میبینن. و ظاهر میکنن،چیزی ک تو وجودشونه. حالا هرکی ب هرشکل و پوشش. خداکنه واقعا طلبه بمونیم
پدری میمیرد تا پسری آرام بخوابد. پدری پیکرش جا میماند در میدان جنگ تا پسرش جانماند در غافلگیری میدان.
دختری از پدرش میگذرد تا حرم؛دست حرامی نیفتد.
زنی از همسرش میگذرد تا مردانگی و غیرت نمیرد. پدرومادری از فرندپهلوانشان میگذرند تا گذر نگاه اهل حرم برآنها بیفتد. چه زیباست این عاشقی و معشوقی…
از هر چیز دنیا به جایش استفاده کن . نه جلوی رفتنیها رابگیر نه جلوی آمدنیها ! بگذار هرچیز روال عادی خودش رابگذراند آنوقت هر چه ک سر جایش ماند،تصمیم بگیر . قانون ها ،همین اند ؛*گاهی برای تو و گاهی برعلیه تو*. مواظب حملاتی باش ک تو را میخواهند از پای در آورند . اگر توانستی،در برابرش مقاوم بایست . این است قانون زندگیها .
نجوا آرام صدایت میزنم،در دلم و در ذهنم . آنچه ک از دلم میگذرد این است که میخواهم کنارم باشی . *وزیر لب زمزمه میکنم:یا مسبب…. آخر بزرگی گفت آدم است و فکر و خیالش،از صبح کارت را به خدابسپارو ذکر یا مسبب را بگو،که ذهنت فقط او را سبب ساز هرچیری بداند. بازهم زمزمه میکنم ک ذهنم بپذیرد مسبب ساز بودنت را. یا مسبب… میخواهم آرام صدایت کنم اما اینبار برخلاف همه قانونها،صدایت آرام و بلند در دلم حس میشود ک میگویی، هستم.
قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
شهر زیر تبلیغات گم شده *شهر پر از بنرها و عکس ها گمانم اگر از بالا شهر را ببینند زیر بنر و عکس هایی ک هر روز از در ودیوار بالا میروند،پیدا نباشد*! آنقدر ک هر خیابان شهر اثر از هر کاندید و رد پاهای خود و عکس هایش دیده میشود! انگار رقابت ناتمام است،هرجا ک یک کاندید بنر خودش را زده،مقابلش دیگری است. از کنار ستاد های انتخاباتی ک میگذری هجوم بی سابقه ای که فقط برای صف های قدیم روغن و برنج بود،تداعی میشود! خلاصه حیاط خانه هاوکوچه ها ک در امان نیست از هجوم برگه های تبلیغاتی ک عین موشک می افتد به جان خانه ها!
*روزهای آخر حوزه طی میشوند، برای ما،آخرین روزهاست،اما برای ورودیهای جدید و طلابی ک چندسال هنوز میهمان حوزه هستند، روزهای آخرنیست*! حکایت روزگار است ؛حتی روزها و ساعت هایش هم حال ما و روزهای ما را دارند. خدایا بهترین حال و روز ها را برایمان قرار بده
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
دلم میگردد و میچرخد در حال و هوای صحن رضا(ع) حالم مثله زائریست ک خودش هم حال دلش رانمیداند اما میداند ک درونش ؛غوغاست . حالم دگرگون است و یاد بار اولی می افتم ک وارد صحنت شدم و اشک، که اذن دخول در حرم میشود. کبوتر هایی ک بی خبر از همه جا،ناخواه،آنها هم زائر شده اند. اما حالا میبینم انها آزادند و طائر و هروقت بخواهندهم؛زائر! بیاد آنکه روبه حرمتان هستم سلام میدهم:(السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا) ودلم میخواست ک حالا دستم لمس کند خنکای شبکه های ضریحتان را،و استشمام کنم عطر خاص و خوش رضوی را… با بستن دلم ب شبکه های ضریح،نگاهم را هم در بارگاهتان می اندازم ک شاید نگاهش کنی… آخر برای کسی ک ضامن آهوست میداند نگاه کردن به صاحب کرم یعنی چه. یا امام رضا دلم را حواله نگاهتان کردم از فقیری که چیزی جز نگاه به شما ندارد،نگاهی بفرمایید آقا.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
تنها صدایی ک سکوت کوچه را بهم میزند،صدای باران است.
عجب قانون شکن زیبایی! روزی هم تو می آیی در بین صداهایی ک گمان میکردند صداهستند،نمایش میگذاری که زیبایی چیست.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل