روزی من در قم،تسبیحی از تربت کربلاشد•○○°
آنروز آفتابی بود همراه با خودنمایی اش!اما همه افتخارش این بود که صحن شما را روشن میکرد و برسر زائرانتان میتابید و نور میانداخت و میخواست بگوید ک من دِینی برعهده ام نیست و مثل همیشه وظیفه ام را انجام میدهم… سرماهم ک کم نگذاشته بود اما مقارنت سرما و گرما اثری نداشت کنارشمابودن،درصحن شمانفس کشیدن.اما هیچکدم مانع نشدند ک من مثل همیشه در صحنت ننشینم چون لذت دیگری دارد در صحن کنار در بنشینی ک مشرف به توست و دعا ک میخوانی مستقیم بافضای عطرنفس شما وزائرانت برخوردمیکند… اما لذت بخش تر آنکه در زیر طاق آینه کاریتان وقتی درد و دل میکنی،ودلت تنگ است از دلتنگی های روزگار،روزی ات یک تسبیح تربت شود از زائری ک از کربلا آمده ک بوی خاص و ناب تربت میدهد…وتو بین همه ی تسبیح ها،آن تسبیح را، وبین لحظات ذکر گفتن،ذکر با آن تسبیح را دوستداشته باشی… وبهترین خاطراتت در صحن شماو در کنار شماباشد.به امید زیارت دوباره تان….به قلم:ف.موسویان اصل