آدمی ک دیگه برنگشت۲
14 بهمن 1398
ماجرای واقعی باشیطنت کلون های در رو زدم و بعدازینکه صدای نسیم خانم اومد رفتم پشت چادر مادرم قایم شدم نسیم خانم زن مسن ک موهای سرش همه سفید شده بود و روسری سفید پوشیده بود و عینک روی بینیش بود وکمی قدش خمیده شده بود و پیرهن تنش زمینه کرمی باگلهای نقره ای،منو مجذوب خودش کرده بود. به کل یادم رفت ک شیطونی کرده بودم و همونجا متوجه نشده بودم ک مادرم داخل حیاط شده! پشت سرمادرم داخل رفتم.حیاط بزرگ بود و همش آب و جارو شده بود. حوض بزرگ وسط حیاط رنگ آبی دورش پاک شده بود،خودنمایی میکرد. رفتم پیش مادرم نشستم روی سکویی که دوتا قالی شیرازی،رنگ لاکی،بافته شده بود. دوتا ستون کنارپله ها بود. ادامه دارد….2
به قلم:ف؛موسویان اصل
#دهه فجر