کجاستی جان پدر…
جان پدر هنوز هم جایت خالیست در جای جای قلب و زندگیمان…
و هنوز هم نگفته هاییست که نمیدانیم چقدر وقت میبرد گفتنش…
و میدانیم یک نگاه و یک دعایت عین بودنت اعلام میکند پایان همه ضرب الاجل ها را…
#به_قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
سلام حاج قاسم
کجاستی جان پدر….
تو که رفتی کل دنیا امن و امانشان رفت…
حتی دستت را که دادی از کل دنیا دست بشور شدیم!
آخ حاج قاسم هنوزهم باورمان نمیشود نیستی…
دقیقا از وقتی که رفتی سیاهی و ناآرامی حاکم کل جان وجهان شد…
میشود بیایی و حال مارا بخری؟
بخدا دنیای ماهم تار شده عین تاریکی شبها….
راستی تو کی می آیی که عین دخترک های بی پناه سوری که با آمدنت امن و امان را میدیدند،ما هم به امن و امان برسیم؟
#به_قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
کنارش ایستاده بودم
شنیدم کہ مےگفت :
صلےاللّٰہ علیک یآ صاحبالزمان
بهش گفتم :
چرا الان بہ امامزمان سلام دادے..؟
گفت : شاید این وزشِ باد و نسیم
سلام منو بہ امامزمانم برساند :)
_شهیدابومهدیالمهندس
???
طنزانه
نخونی ازدستت رفته.شاید کوچه شماهم مثه کوچه ما باشه!!
اندر احوالات ما،در کرونا!!
روزمون با سرو صدای پیرزنهای کوچه تو اثبات حجیت خبر واحدی هستن که دارن خودشون میگن و با چه غروری هم میگن و گاهی سرو صداشون هم بالا میره،شروع میشه.خلاصه هیچچچی از دستشون رد نمیشه.
وگاهی هم که دیگه سروصداشون بالا میره جوریکه دیگه عادت شده این صداها، از طرف عروسی یا پسری یا نوه ای که برضدشون حرف میزنن بر دهنشون مهر دعوت به سکوت زده میشه و سکوت کل کوچه رو میگیره!!
واز بحثهای دیگه،کرونا نگرفتنشون هست که کاشف به عمل اومدن که بخاطر نشستن تو کوچه سالم و صحیحن!
واز موارد دیگه اینکه آخر سرهم بحث دارن و دعوا هایی که هیچوقت تو هیچ مرحله تمومی نداره؛مجبور میشن شکایت طرف مقابلشون رو به پسرهای طرف مقابل کنن.
خلاصه از راهنمایی کردن راننده ها،برای رانندگی کردن گرفته تا حل اختلافات مطرح شده تو بحث هاشون هییییچ کوتاهی نمیکنن این یعنی تو همه چی دست داشتن!!
#به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
#سیده
هوای سرد جمعه و مه غبار آلود و خیابان پر از سکوت….
حتی پرنده هم پر نمیزند.
چقدر دلگیراست این حباب متورم روزگار…در دلم میگویم یا صاحب الزمان سلام…
وقطره اشکی مهمان چشمم میشود و بغض فرو خورده را از غم مولایم دوسدارم…
نمیدانم از اینحال،که گاهی خوب است و گاهی بد،اما بزرگی میگفت اگر هنوز در دلت یاد امامی،هنوز زنده ای…
دلم راهی مسجد جمکران میشود از قاب تلویزیون و سکوت خانه که باصدای مداح بلند میشود میشکند.
به خودم میگویم امروز قدمی متفاوت بردار عین سرمای روزگار؛که میداند چه وقت و کی و کجا چه رنگی باشد.
امروز عهدمیبندم که یک کار متفاوت انجام دهم به نیت شادی دل امام زمان.حتی با پخش دعای سلامتی در فضای خانه.
ان شاالله.
سلام امام زمانم دردت بجانم…
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل