سردار دلها
بیخود کسی سردار نمیشود،آنهم سردار دلها!
سردار بودی ونشانت را ازدست رهبر ما گرفتی اما سردار مردم پیرو جوان عراق بودی.
نشان سردار بودنت را از کشور ما گرفتی اما کوچک و پیرهای سوریه،فلسطین فریاد میزنند دلت را که سردار دلهایشان شده!
راستی چه رمزیست اینکه اینگونه عزیز همه شدی!
سردار دلها بودن کشور و شهر و قومیت و ظلم و مظلوم بودن،نمیشناسد.
و تو این را خوب درک کردی ک صدای مظلوم شنیدن، یعنی من هم در ظلمی که در حقت شده؛ ای مردم عراق و سوریه و فلسطین من هم شریکم…
یکی بودن خودت با مردم مظلوم سبب بزرگیت شد.
اینبار عظمت و بزرگیت همین بس ک اگر دروغ نگویم کل جهان میشناسنت و چشمی نیست ک برایت نگرید با اینکه فقط خبر دفاع از مظلوم راشنیده اند.
فرم در حال بارگذاری ...
تو فکر کردی ک خاموش کردی نقطه نور و جنبش نور را؛
اما زهی خیال باطل آنکه باید از نور استفاده میکرد مستفیض شد از منبع نور.
و اکنون پیر و جوان کشور و ملتم قاسم سلیمانی اند .
شماها نمیتوانید نور را خاموش کنید چون اکنون وقت بارور شدن شعله ها و ب ثمر نشستن شعله هاست.
فرم در حال بارگذاری ...
اشک معصوم تو را میخواند نمی آیی.
دل شکسته تو را میخواند نمی آیی.
بغض شکسته تو را میخواند نمی آیی
راه بسته تورا میخواند نمی آیی
صدای خسته تو را میخواند نمی آیی
پای شکسته تو را میخواند نمی آیی
فرم در حال بارگذاری ...
هر روز دلم راهی شما میشود
میخواهم کبوتر شوم
کبوتر ک شوم راحت چمدان نبسته هم سمتتان می آیم.
نیازی نمیبینم ک صبر کنم.
فقط عزمم را جزم میکنم و میپرم و بال میزنم سمتتان…
عمریست درین جسم فکر آزاد و رها بودن میکردم،اما حالا میبینم چقدر دورم هم جسماََ و هم روحاََ از شما.
پس حالا حالاها بازهم حسرتم دیدن شما از دور است…#به_قلم_خودم
فرم در حال بارگذاری ...
بخش سوم
اینکه صاحب خونه مقداری خوراکی میده به جهت خوش یمنی و شریک کردن دیگران تو خوشی و شادی خودشه.
تا یادم نرفته (کیخا)یعنی دوسدارت و صاحب خونه ات. و تو شعر یعنی به خاطر این برکت و هدیه ای ک دادید ان شاالله صاحب خونه و دوسدار و هوادارت نمیره.
ان شاالله ک خدا کیخای خونه هاتون رو حفظ کنه
فرم در حال بارگذاری ...
بخش دوم
بوی گندم روی تابه که درحال تفت دادنه هوش ازسر آدم میبره
و چقدر ترد و خوشمزه ? ?
.به محلی بهش میگن(گندم و شیرَه)
البته من زباد بلد نیستم!
واز قدیم از برکت زمین خودشون استفاده میکردن مردم،ب جهت برکت و تشکر از خدا و مقوی بودن گندم. و اینکه کنجد و پسته کوهی هم داخلش میزیزن ک واقعا خوشمزه است.
حالا امروزه چیزای دیگه قاطیش میکنن.
بعد شب یلدا ک میشه بچه های کوچیک روی پشت بوم همسایه میرن ،و یه دستمال آویزون میکنن و با شعر محلی (نون و پنیر و شیره کیخا هونت نمیره)،
از صاحب خونه طلب گندم و خوراکی میکنن وصاحبخونه هم مقداری از چیزی ک داره داخل دستمال میریزه و میبنده و بچه ها میبرن بالا و میخورن.
ادامه دارد
فرم در حال بارگذاری ...
یه کم دیر شد ولی فرستادم!
بخش اول
شب چله تواستان ما ،مراسم خاصی داره.
البته مراسم ها واسه قدیمهاست و الان فراموش شدن.
تو استان و شهرهای ما،آجیل مخصوص شب یلدا گندم برشته هست،که خیلی خاصیت داره و البته طرز تهیه داره.
اینکه باید گندم رو تو شیر جوشیده ک کمی ولرم شد،ریخت.
باید این شیر به داخل گندم نفوذ کنه ومقداری نرم بشه.بعد جمع میکنی گندمها رو از داخل شیر.
بعدمیزاری ک خشک بشن.
ادامه دارد
فرم در حال بارگذاری ...
تا دیدمون بعد از احوالپرسی شروع کرد به دعای خیر کردن.
چقدر حال خوبی به آدم دست میده وقتی کسی برات دعای خیر میکنه.
بعد ادامه داد دعاهاشو،حداعاقبت به خیرتون کنه،ان شاالله سلامت باشید ان شاالله موفق باشید.
خلاصه انرژی خوبی داره این خانم.
هرچی نگاه میکنم وضعشون زیاد خوب نیست زیاد بد هم نیست.فقط میدونم از حلال و زلالیشه ک اینجوریه. ومیدونم ک از نون حلال کارگری همسرش هست ک خوش خلقه و خوش برخورد.
فقط درحد همسایگی باهم احوالپرسی و سلام داریم اما بین همه همسایه ها به خوش اخلاقی و مهربونی و انرژی مثبت معروفه.
خدا کنه ماهم از وجودمون حس خوشی به دیگران تراوش کنه از بودن کنارمون.
فرم در حال بارگذاری ...
به فراخی بال کبوتر
راحت و آرام وسبک به حرکت در می اورد بالهایش را که با، پر سبک پرواز شده…
کمی که پرواز میکند خودش را به اوج میبرد و بالهایش را رها میکند و به اوج میرسد.
همه ی دغدغه ات بودن با گروه پروازت هست ک جانمانی.
انگار ک از تک پرواز بودن هراس داری…
نترس تو در دل مهربانترین بالت را گشودی او تو را در آغوشش میکشد.
ما هم در دل روزگار توایم مهربانا،نگاهت را نگیر …
فرم در حال بارگذاری ...
گاهی اوقات دلت هوای آنکسی رو داره که راهی به سمتش نداری… نه اینکه راهی نباشه اما اون حضورمهربونش رو درک نمیکنی… وراهی جز صبر نداری چون نمیدونی خاک با چهره مهربونش چکار کرده…
تقدیم به پدربزرگ و مادربزرگم
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
دست بکش برسر سودازده مردمانی ک قرار بود کنارشان باشید. قرار بود پای درس و بحث شما بنشینند قرار بود خاک پای شما را سرمه چشمشان کنند. قرار بود که مثل همه ی مردم زمانها ماهم امام داشته باشیم… خدایا من شاکی ام… از بی امامی… ازینکه میگویند اگر خوب بودید امامتان می آمد… مگر نه این است ک گنه کرده میبخشید،پس خودت مارا ببخش. خدایا ما طعنه شنیده ی زمانیم ک امام نداریم. خدایا مگر نمیخواهی ببخشی ما را،پس اماممان راهم بفرست. راستی علت سودا زدگی ما،غم است که اگر برطرف شود ماهم طبعمان متعادل میشود.چیزی شبیه معجزه دیدن امام درمانمان میکند.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...