ای کاش یک دانه ز تسبیح تو بودم تا دستی به سرم میکشیدی...
01 دی 1398
دست بکش برسر سودازده مردمانی ک قرار بود کنارشان باشید. قرار بود پای درس و بحث شما بنشینند قرار بود خاک پای شما را سرمه چشمشان کنند. قرار بود که مثل همه ی مردم زمانها ماهم امام داشته باشیم… خدایا من شاکی ام… از بی امامی… ازینکه میگویند اگر خوب بودید امامتان می آمد… مگر نه این است ک گنه کرده میبخشید،پس خودت مارا ببخش. خدایا ما طعنه شنیده ی زمانیم ک امام نداریم. خدایا مگر نمیخواهی ببخشی ما را،پس اماممان راهم بفرست. راستی علت سودا زدگی ما،غم است که اگر برطرف شود ماهم طبعمان متعادل میشود.چیزی شبیه معجزه دیدن امام درمانمان میکند.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل