01 دی 1398
دست بکش برسر سودازده مردمانی ک قرار بود کنارشان باشید. قرار بود پای درس و بحث شما بنشینند قرار بود خاک پای شما را سرمه چشمشان کنند. قرار بود که مثل همه ی مردم زمانها ماهم امام داشته باشیم… خدایا من شاکی ام… از بی امامی… ازینکه… بیشتر »
نظر دهید »
28 آبان 1398
تو که نیستی شاید مردم ببینند جای خالیت را بین هیاهوی شهر از نفس افتاده! بازهم خوبست که شهرنفس نداردو دوان اند مردمان! برای تو که نیستی مینویسم مولا جانم اباصالح. خداکند بیایی و دستی بکشی بر سر سودازده ما…. به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل بیشتر »