به قلم سیده فاطمه موسویان اصل شاید حسین میخواهد نجاتمان بدهد با دود اسپند عزایش و چای آخر روضه! آخرشنیدم حاجت روامیکند چای آخر مجلس عزا! دارد به استقبالمان می آید با دست شفاو نگاه زیبایش برای ما که مریض روضه هایش هستیم…. شفا بده آقا؛اگر شفا ندهی دائم المریض و فقیرو دائم البکائیم… هنوزهم چشممان به محرم توست تابیاید و گره بگشایی برایمان… همه را ردیف نمیکنیم آقا قول میدهیم اما برسان ما را به روضه ات حسین…
فرم در حال بارگذاری ...
به قلم سیده فاطمه موسویان اصل درست همون وقت که به خودت غرِّه میشی که شیطون سمتت نمیاد؛ وچقدرهم به خودت میبالی،همونجا شیطون میگه بهت نشون میدم کی میبره!! وقتی به خودت میای وسط میدون گناهی(خدانکنه روسیاهی) پناه میبریم به خدا ازشرهمه عاملهایی که فکر گناه رو پرورش میده و برامون بوی خوش بوجود بیاره….
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
سلام امام مهربانم با شرمندگی تمام مینویسم:دردت به جانم….. دردت به تمام لحظاتی که بایدبا اسم و یادت میرفت و نشد…. دردت به تمام جانم آقای دلتنگ صبور…. بجای همه لحظه هایی که گفتم یادت میکنم اما؛نشد… عمرم نذر لحظه های تنهاییت آقا….کم است دربرابر لحظه های شب های آه و اشکت…. اما کوتاه میگویم:دردت بجان و عمرم برای کمی از دردهایت… قشنگ است؛ دردت بجانم اقای مهربانم ازطرف بنده مانع ظهورت…
به قلم:ف؛موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
به قلم سیده فاطمه موسویان اصل چه خنده های زیبایی… درست عین خنده های اول عید کودکیهایمان؛تازه و نو! خنده هایی که نمیدونستیم الان چه وقت روزه و تنها دغدغه مون اومدن سال جدید و شوق بی وصفش بود. خنده هایی که دیگه رنگ و بوی قبل ونداره حتی خنده طبیعت وهوا به رومون! حتی اومدن عیدو نو شدن رنگ سبزی درختها،وقهوه ای کوه ها! کمی از حال و هوا و رنگ و روی عکسهاتون رو هم به ما بپاشید،حتی به اینهم قانعیم… آدمهایی که از هواهم بریدن،دیگه از گذر روز وشب باکی ندارن. خلاصه به خنده های از روی کار و بار تمومی شماها نیازمندیم… خلاصه تو دنیایی که هوا جون آدمو میگیره دیگه راست و دروغ رو چجورباورکنیم! یبار هم به آزاد سازی شهرها و دلهای آوارشده مردمای زنده هم بپردازید… به امید نگاه همه شهدا
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
سلام آقاجان آقای آفتاب طلایی حرمی چقد دلم اینجور نشستن رو میخاد حتی بدون وارد شدن تو حرمت!! و تو همین حال انقدبشینم و آروم آروم چادر سرکشیده به گنبدت نگاه کنم که معجزه حال خوب برام اتفاق بیفته… و نقاره بزنن و بغضم بترکه….و دارالشفات،شفا بده همه حال ناحال و نا آرومم رو…. وبدونم ک نگام میکنی آقا… شاید نباشم اما نیاز دارم به نگاهت تولحظه اخر… به قلم سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
اینروزها همه جا تنهاییست، دوستیها و مهمانیها و چای خوردنهای دورهمی… حتی کربلا و مشهد و مدینه و قم و…. تنهاییهایی به وسعت کل کره ی زمین.بی هیچ اذنی و اجازه ای… حتی عرفات هم خالیست و اینبار دوربینها تنهایی را تصویر میکشند و وای به ما، که کعبه خالیست و ما که نمیتوانیم دورش بگردیم بعد از شناخت خدا… و اما موسم محرم شود و اینبار فقط این تنهایی میچسبد؛چون غم حسین جنسش فرق داردو تنهایی حسین و تنهایی عزاداری اش میچسبد به همه جمع های عالم.
فرم در حال بارگذاری ...