آقای آفتاب طلایی
26 مرداد 1399
سلام آقاجان آقای آفتاب طلایی حرمی چقد دلم اینجور نشستن رو میخاد حتی بدون وارد شدن تو حرمت!! و تو همین حال انقدبشینم و آروم آروم چادر سرکشیده به گنبدت نگاه کنم که معجزه حال خوب برام اتفاق بیفته… و نقاره بزنن و بغضم بترکه….و دارالشفات،شفا بده همه حال ناحال و نا آرومم رو…. وبدونم ک نگام میکنی آقا… شاید نباشم اما نیاز دارم به نگاهت تولحظه اخر… به قلم سیده فاطمه موسویان اصل