همیشه بهانه بود تاحواسم از درس پرت شود!!!!!!
17 مرداد 1401
هنوز درخت خرمالو بین همه درختهای خشکیده و لاغر حیاط دبیرستان سربه هواست اما میوه هایش هنوز چیده نشده.نمیدانم شاید این درخت همسایه مدرسه،صاحب خانه ندارد که بداند میوه هایش رسیده.
اماهمیشه زنگ تفریح خوبی بود برای اینکه سرمان را گرم کند که گاهی خستگی درس را،از ذهنمان بیرون بکشد.هم فال بود و هم تماشا.
آخر روبروی کلاس ما بود و باانکه دیوار کشیده بودند بازهم دیده میشد.خلاصه زیبایی های مدرسه آن زمان درآن زمان متوقف شد!
شیطنتها و خنده ها،رنگ قشنگ روزگار،اوقات خوش دوستی،و صفا….کاش زمان سریع برمیگشت به عقب و از آنجا به بعد که میخواستیم متوقف میشد….
حتی شیطنتها هم مثل گذشته مزه ندارد
#به_قلم_خودم