تقدیم به مادران منتظر
24 بهمن 1398
مادر است دیگر دلش میخواهد صبح که بیدارشود همه بچه هایش دور سفره بنشینند و همه را دل سیر نگاه کند. همه را که بدرقه میکند درد دلش رابرای آنکه نیست باز میکند و با او زندگی میکند و همکلام میشود. ودر حالیکه سفره صبحانه راجمع میکند و به سمت پنجره میرود و پرده را کنار میزند میگوید،راستی پسرم همه خواهر ها و برادرانت بزرگ شدند و افسوس ک تو را داماد ندیدم.
راستی دختری که نشانش کردیم برایت؛ازدواج کرد. اما تو نیامدی… مادر است دیگر،خاطرات همه فرزندانش را دارد اماآنکه نیست،بیشتر… با همه هست و هوای همه را دارد،جز خودش. نمیداند که پیرشده و سالها از شهادت پسر مفقودالاثرش گذشته و او همچنان منتظر همان غایب است ک برگردد.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل