خدایا هیچ جابری مثل تو برای دلم نمیبینم.
میدانی جابر چیست؟؟
جابر یعنی شکسته بند!!!?خدایا تو را ک دیده ام عجب دل میخری، عجب تسکین میدهی؛خدایا من هم عاشقت شدم پس برای دل شکسته ماهم جابر باش.
ک تو خوب شکسته بندی میکنی خدای من.به قلم خودم
واژه ها چ قاصرند وقتی حرف از تو وعشق برای توست.وچ قاصرند ک نمیتوانند حال تورا ک با اشک چشم دلت همراه است بگویند.چ زیباست ک تنها اشکها همراهند برای توصیف حالت ای شهید….#به_قلم_خودم
کاش مرهمی داشت دلتنگی ک وقتی می آید بجای دلتنگی مینشست وانرا فورا درمان میکرد.ازآن مرهم هایی ک میگویند ریشه ای درمان میکند. درمان میکند بد قلقی را وتنگی دل را.چون وقتی درمان کند دلتنگی را تنگ دلی ات خوب شده است…دیگر بهانه نمیگیری و شبها به نبودش نمیاندیشی.
و چه زیباست دلتنگی برای مولای صاحب قرن ها….به قلم:ف؛موسویان اصل
#سیده نوشت
چقدرخوب است بی دغدغه بودن.بله درست شنیدید بی دغدغه بودن از اطراف،از اینکه چه میگذرد ؛امروز را میخواهم بی دغدغه باشم!!مگردغدغه برایش مهم است ک من چگونه میگذرانم روزگار را؟؟ ? ?
از هیاهوی شهر میخواهم در خانه بنشینم و به گلهای زیبای خانمان نگاه کنم؛به گلیم دست بافت مادرم ک باعشق میبافد نگاه کنم،به حرکت ابرها وشکلی ک میدهند،به مدرسه رفتن بچه ها ک گروهی میروند،به پرواز جمعی پرندگان.
امروز ک پدرم خودش پول تو جیبی داد (برخلاف همیشه ک هیچوقت نخواستم)امروز سِت بی دغدغه گی هایم جور است…راستی گوشیم راهم کنار میگذارم و کنار همه لذتهایم میخواهم دور از مجاز باشم و حقیقت وزیبایی های خدایی را ببینم.#به_قلم_خودم
دلتنگ ک باشی نمیدانی چجور کنار بیایی با همه ی خاطرات!!دلتنگی یه چیز رافقط میبیند ،ولی تو از درونت هزاران دلیل داری برای ایجاد آن یک رفتار خاطره سازت…دلتنگی نمیداند ک چه آشوبی را به دل می آورد هربار،بایادِ خاطراتش!!دلتنگی نمیداند ک تو باهر راه ،دلت را کنترل کرده ای که دیگر یاد خاطرات را نکند،اما هربار از گوشه کنار دلت سر باز میزند و راه نفوذ پیدا میکند ب جانت!درست مثل سرمای زمستان در اوج گرمای خانه.کاش یکی بیاید دست دلتنگی ها را بگیرد و با خودش ببرد،ببرد ب جایی ک خاطره نداری و دلتنگ کسی نمیشوی…وحسابی دلتنگی را گوشمالی کنی ک دیگر سمت من نیا…#به_قلم:ف،موسویان اصل
هرجا را ک این روزها گذر کردم و جایی نیاز ب کمک داشتم بودی،نمیدانم شاید قرار است با نگاه تو ارام شوم و ارام گیرم.وامروز به تمام شک هایم خاتمه دادی با دیدن تصویر دوباره ات.شاید بودنت و کمک کردنت از طرف دوست شهیدت باشد.ممنون از نگاه شهیدانه ات شهید سید حمید سیاهکالی و شهید محمدرضا دهقان امیری#به_قلم:ف.موسویان اصل
ب راستی ک چه زیباست صداکردن مولا، برای دعوت عبد.در هیچ جا اینگونه ب زیبایی صدا نمیزنند ک دعوت ب فلاح و رستگاری باشد،دعوت ب بهترین عمل باشد،خدا کند قدر بدانیم این دعوتهارا.و شرمنده نشویم….دعوتی ک پایانش آرامش است،فارغ از هر چیز دیگر…
خدایا لذت این آرامش را برایمان جاودانه کن تا آرامش دادن بنده ای از سمتت مارا از سمتت برنگرداند،وآشوب دادن هایش مارا متلاطم نکند…#به_قلم_خودم
خداکند آنکس که تا آخر دنیا دوست میدارم تو باشی و تو باشی و تو
چقدر لذت بخش است زندگی بدون دغدغه ، بدون درد… چقدر دوست داری در این حالات دست خودت را بگیری و گردش بروی و برای خودت خرج کنی…وجای تمام لحظه هایی ک با خودت نبودی را پر کنی.نازخودت رابکشی و به هیچ چیزی فکر نکنی… دل خودت از هر چیزی مهمتر است…هوای دلت را داشته باش و بی هوا،کسی را واردش نکن.حدو مرزهایت رامحکمتر نگهدار و از آخرین باری ک خاطره تلخ داری و برایت دلتنگی آورد درس بگیر…. خلاصه هوای دلت را داشته باش و دلت را مملو از یاد خدا نگه دار…
#به_قلم_خودم:سیده فاطمه موسویان اصل
همه ی اسم ها و رسم های دنیایی ک به خودمان آویزان کردیم و کنارش افاده داریم،دنیایی است… مهم آخرت است،آیا واقعا آن دنیا هم به دردمان خواهد خورد این اسم های دنیایی؟؟
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
امروز از همان کوچه باغ کودکی ام میگذشتم با همان لطافت کودکانه ولی خانمانه!! یادم می آید همیشه روضه ات لطافت خاصی داشت و الان هم دارد،چون شما خانمی،یا بهتر بگویم مادری…. همیشه درروضه هایت چادر سر میکردم ک چادرت سایه سرم بماند،و اشک هایم رامحرم شود…هق هق کردن هایم را زیر چادری ک یادگار توست مادرم ،دوست دارم. چون حالا ک هستم ب لطف کریمانه شماست ک در مجلست ،مرا مادرانه نگاه کردی…مادرم هنوزهم محتاج نگاهت هستم ک زندگی ام راسامان دهی آنگونه ک ب شما نزدیک شوم.آمین.به امید نگاه مادرانه ات حضرت زهرا(س).
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
راستی ما چقدر در برابر حرفهایی ک میزنیم فکر میکنیم؟ اصلا میدانیم ک چکار میکنیم با دل دیگران؟؟ اما این انتظار ازکسی ک شیعه است سخت تر است.چ زیباست ک لحن خوش بکار بریم.مثله عطری ک خودمان میزنیم ولی دیگران هم بهره میگیرند.صحبتهایمان هم مثل این عطرند دیگران حس میکنند پس عطر مهربانی و خوش خلقی را پراکنده کنیم.ان شاالله.#به_قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
خدایا جز تو پناهی ندارم،پناهم باش تا ته دنیایت. ته دنیایت را نمیدانم تا کجاست اما محبتت را میدانم که بی انتهاست. خودت ته دنیایت را میدانی با تمام مشکلاتش،با تمام سختی هایش،با تمام زیبایی هایش؛ولی من بی خبر از همه شان، ک در کجا سراغم می آیند،اما به امیدت ایمان دارم که همیشه سراغم را میگیری وبه دادم میرسی. پس کمکم کن ای خدای علیم…#به_قلم_خودم
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل