? ? ?
وارد ک میشم زیارت نامه رومیخونم و دعایی دیگه.همونجا ک مد نظرم بود.
فضای معنوی و قدیمی امامزاده ک البته تغییراتی جدید داده بودن؛از معنویت کم نکرده بود.
بعداززیارت نامه وارد شدم و سلام دادم و زیارت کردم امامزاده زیدابن علی رو…
? ?
مسیری ک میگذرم ازش و بازارچه بخاطر حضور همونی هست ک میخام برم.
وارد حیاطش میشم ک با یک پرده سبز بزرگ از حیاط مردها جداشه.
پرده رو کنار میزنم و با اولین صحنه مواجه میشم.
دقیقا همون چیزی ک میخام فراهم شده مکانی برای نشستن روبروی هدفم!
پاتند میکنم.
گوشه حیاط کفشدارمشغول تحویل دادن کفش هاست.
ترجیح میدم ک خودم کفش هام روداخل ببرم.
وارد ک میشم از یک سکو بلند پایین میرم
?
از بازار قدیمی و بررگی که نشون میده قدمت زیادی داره و کنار یک اثر تاریخی به اسم قلعه فلک الافلاک هست ؛عبور میکنم.
بازار بزرگی ک نشونه قدمتش درخت تنومند و با تنه بسیار بزرگی هست و مغاره هایی ک با معماری قدیم کنار هم ردیف شده.
ی بازار سرپوشیده ک اونهم خیلی قدیمی و زیباست هم کناراین بازارچه هست.
مقصدم خرید نیست.مقصدم رفتن به جایی هست ک عازم شدم برم اونجا و حرفم رو بگم.
از بازارچه ک ازهرچی ک بگی توش پیدامیشه و مشتریهاش دست خالی برنمیگردن میگذرم
بالاخره اومد
بعدازاینکه میشنیدیم که مدیرمون مبخاد بره و ناراحتی ازرفتن ایشون،همه منتظربودن ک مدیر جدید بیاد.
ماه ها گذشت ک بالاخره مدیر جدید اومد.
چهرشون ب نحوی بود ک همه رو مجذوب خودشون میکردن.
الان تقریبا یکماه ونیمه مدیر جدید اومدن اماهنوز جای مدیر قبلی احساس میشه.
ایشون بودن ک وقتی کرج زندگی میکردیم تماسهاشون قطع نمیشد و حتی باعث ارتباط من با شهید یحیوی شدن.
وحتی فرصت نشد ک درمورد شهید و نحوه اشناییشون برام بگن.
و کارهایی دیگه ک ب میل خودشون هیچوقت نخاستن کسی متوجه بشه
چقدر سخته موضوع یابی
از دیشب سخت تو فکر موضوع هستم و چندین جلد کتاب کنارم ردیف شدن ک بتونم استفاده کنم برای پیدا کردن موضوع!
اما خیلی سخته ک موضوع انتخاب کنی ولی ترس از منبع رو داشته باشی.
کاش تو حوزه ها جوری از همون اول
برامون جا مینداختن ارزش مقاله وهدفمند بودن اون رو،که سخت نباشه این غول مقاله!
جوری ک از همون سال اول موضوع رو ب راحتی پیداکنیم و بنویسیم.
شاید بگید ک لقمه نیست حاضروآماده،ولی معرفی موضوعات جذاب و طرزنوشتن هرقسمت ب طور واضح؛ سنگینی بار رو کم میکنه.
وای ب روزگاری که الگو های ما، بشن مردم عادی!
واین الگو رو به تو هم بگن!
حالا اگه الگو سازی برای درس باشه مانع نیست ولی بزرگ کردن یک فرد عادی که فقط به دید ما این حال رو داره،نباید به دیگران بفهمونیم اونهم به سختی!
“مشک آنست که خود ببوید نه انکه عطار بگوید'’شامل حال این آدمهاست ک باید گفت.
کم نیستن این آدمها ولی خودتحقیری لازم نیست.فکر کن اگه این الگو بعدا ضرر آور باشه تکلیف معرفی که تو کردی چیه؟
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل