صحن و سرای رضا
دلم میگردد و میچرخد در حال و هوای صحن رضا(ع) حالم مثله زائریست ک خودش هم حال دلش رانمیداند اما میداند ک درونش ؛غوغاست . حالم دگرگون است و یاد بار اولی می افتم ک وارد صحنت شدم و اشک، که اذن دخول در حرم میشود. کبوتر هایی ک بی خبر از همه جا،ناخواه،آنها هم زائر شده اند. اما حالا میبینم انها آزادند و طائر و هروقت بخواهندهم؛زائر! بیاد آنکه روبه حرمتان هستم سلام میدهم:(السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا) ودلم میخواست ک حالا دستم لمس کند خنکای شبکه های ضریحتان را،و استشمام کنم عطر خاص و خوش رضوی را… با بستن دلم ب شبکه های ضریح،نگاهم را هم در بارگاهتان می اندازم ک شاید نگاهش کنی… آخر برای کسی ک ضامن آهوست میداند نگاه کردن به صاحب کرم یعنی چه. یا امام رضا دلم را حواله نگاهتان کردم از فقیری که چیزی جز نگاه به شما ندارد،نگاهی بفرمایید آقا.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل