19 آذر 1399
مادراست دیگر گاهی که دلش تنگ میشود دلش میخواهد بی صدا گوشه اتاق تک و تنها بنشیند و دلتتگیهایش را لای چروکهای صورت که تازه بیرون زده،به قطره اشکی مهمانش کند و تو فقط آنلحظه که در آن قاب میبینی اش بچه گانه میدوی در دامنش تا نبینی غمش را…. گاهی به… بیشتر »
نظر دهید »
14 آبان 1399
خدایا به تو چشم دارد چشم های کم سو کم بینا… چشم و زبانمان و دستهایمان در وقت نیاز ،همه اش تو میشوی تو … واین نهایت وابستگی و تنهایی و دلدادگی به توست…اگر این را به تو نگوییم به که بگویبم که همه امید مایی آن زمان که ناامید… بیشتر »
26 مرداد 1399
سلام امام مهربانم با شرمندگی تمام مینویسم:دردت به جانم….. دردت به تمام لحظاتی که بایدبا اسم و یادت میرفت و نشد…. دردت به تمام جانم آقای دلتنگ صبور…. بجای همه لحظه هایی که گفتم یادت میکنم اما؛نشد… عمرم نذر لحظه های تنهاییت… بیشتر »
23 دی 1398
خدایا تو را دارم واین زیباترین اتفاق دنیاست نگاهت را نگیر تا خوشبختی ام کامل شود به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل بیشتر »
11 آبان 1398
دلتنگ ک باشی نمیدانی چجور کنار بیایی با همه ی خاطرات!!دلتنگی یه چیز رافقط میبیند ،ولی تو از درونت هزاران دلیل داری برای ایجاد آن یک رفتار خاطره سازت…دلتنگی نمیداند ک چه آشوبی را به دل می آورد هربار،بایادِ خاطراتش!!دلتنگی نمیداند ک تو باهر راه ،دلت… بیشتر »