امیر سرتیپ آذرفر به یاران شهیدش پیوست
♦️فرمانده ای که بر پوتین سربازش بوسه زد
🔺سروان علیرضا برجعلی از عملیات غرورآفرین کربلای 7 میگوید: وقتی ما در ارتفاع دارغان مستقر بودیم، اطلاع دادند که فرمانده جدید لشکر برای بازدید میآید و دقایقی بعد، یک فروند بالگرد آمد و شهید صیاد شیرازی با تیمسار آذرفر از آن پیاده شدند. به طرف آنها رفته و ادای احترام کردم.
🔺بلافاصله به جمع سربازان و درجهداران آمدند و پس از یک سخنرانی مبسوط، به طرف یک سرباز رفت و بر پوتین او بوسه زد. با این کار ایشان، سربازان روحیه گرفتند، بهطوری که اگر آزادشان میگذاشتیم، تا قلب بغداد هم پیش میرفتند. این حرکت ایشان آن قدر به نیروها روحیه داده بود که به قول معروف، هیچ کس کم نیاورد.
#ایران
#قهرمان_ملی
﷽
وَ مُشَیِّعِی الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ ، وَ الْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ ، وَ الْقُوَّامِ عَلَى خَزَائِنِ الرِّیَاحِ ، وَ الْمُوَکَّلِینَ بِالْجِبَالِ فَلَا تَزُولُ
و درود بر فرشتگانی که برف و تگرگ را بدرقه میکنند و فرشتگانی که همراه قطره باران، چون ببارد، فرود آیند و درود بر آنان که سرپرست خزینههای بادند و آنان که بر کوهها گماشته شدهاند؛ بنابراین از انجام تکلیف کنار نمیروند.
📖 فراز 15، دعای 3، صحیفهسجادیه
❓میدونستید که هنگام نزول باران، فرشتههایی که قطرههای باران را به زمین میارن، در حالی بالا میرن که دعاهای مستجاب اهل زمین رو به آسمون میبرن؟
🖋در حدیثی از امامعلیعلیهالسلام آمده:
دعا کردن را در پنج هنگام غنیمت شمارید:
… هنگام فرو ریختن باران، زیرا درهای رحمت الهی باز است و ملائک حاملان قطرات بارانند و با دعای مستجاب شده به عرش برمیگردند…
🦋
مقصد خاک است… به چه مینازی؟ 👀
سلام جهت درنظر گرفتن سهمیه و امتیاز برای مجردها و بدون سهیمه ها در آزمون استخدامی،وارد لینک بشید و حمایت کنید.
لطفا وارد لینک بشید تاتصمیم جدی بگیرن
https://www.farsnews.ir/my/c/226569
🔴 خدا رحمت کند آقای مشکینی را؛
یکبار قبل از انتخاباتی در خطبه هایش انتخابات را تشبیه می کرد به #کربلا و می فرمود:
🔻صحنه انتخابات #صحنه_کربلا است.
▪️کسی که در انتخابات شرکت نمی کند گویا دارد یزید را #یاری می کند.
▫️کسی که در انتخابات شرکت می کند ولی رای سفید می دهد انگار در کربلا است ولی تیر به سوی هدف خاصی نمی اندازد.
🔸کسی که به غیر صالح رأی می دهد گویا دارد علیه امام حسین شمشیر می زند.
🔹کسی که می گردد و اصلح را انتخاب می کند گویا دارد از امام حسین دفاع می کند.
🔺رأی مسئولیت آور است. با دقت و بصیرت رأی دهیم.🙏
#خونههای
#پرجمعیت
فقط اونجاش
که داری از شدت
ناراحتی میپوکی و
منفجر میشی و نمیدونی
تو کدوم سوراخ بری گریه کنی
که کسی نفهمه؛ هرجا میری
یکی کلهشو از تو کانال
کولر، پشت پرده، تو
کمد، زیر تخت و…
بیرون میاره میگه
چته، چرا گریه
میکنی؟😅
و آدم اصن فرصت پیدا نمیکنه گریه کنه،
چه برسه بخواد #افسرده شه.😂
🦋
اقا نگام کن که خیلی محتاجم…..
ما رازدارِ هم بودیم. یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم اما سوالی از تو دارم ، نمیدانم چرا در این چند سالِ اخیر ، شما این قدر رشد معنوی کردید اما من…
لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند اما دوباره سوالم را پرسیم . بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت بنشین تا بهت بگم.
نفس عمیقی کشید و گفت یک روز با رفقایِ محل و بچههایِ مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید ، همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند.
یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد گفت اون جا رودخانه است برو اون جا آب بیار . من هم راه افتادم. راه زیادی نبود . از لا به لای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد. یک دفعه سرم را پایین انداختم وهمان جا نشستم!
بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم!
همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناهِ بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم :«خدایا کمکم کن .الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم ، هیچ کس هم متوجه نمیشود ، اما به خاطر تو از این از این گناه میگذرم.»
بعد کتریِ خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند. من هم شروع کردم به آتش درست کردن . خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همین طور از چشمانم جاری بود.
یادم افتاد که حاج آقا گفته بود:«هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.»
من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم: «یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ! ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد.
همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح) وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند.
من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم! احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد!
احمد بلند شد و گفت این را برای تعریف از خودم نگفتم.گفتم تا بدانی انسانی که گناه را ترک کند چه مقامی پیش خدا دارد. بعد گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن.»
راوی : رفیقِ قدیمیِ شهید احمد علی نیّری 🌱
چه ستاره بارونی بوده دیشب 💪⭐️💥
المیادین گفته منطقه که سپاه در ادلب بهش موشک زده جایی که شبه نظامیان داعش خراسان اونجا آموزش میبینن و توسط آمریکایی ها به افغانستان و مرز ایران برای حمله به داخل ایران منتقل می شدن
#پاسخ_سخت_باذن_الله
#إنا_من_المجرمین_منتقمون
#شهدای_کرمان
#ایران_قوی
#متوسطه_به_بالا
✓
گفت: اینکه وقتی رفیقت کار خوب کرد حمایتش کنی که اسمش رفاقت نیست؛ غریبهها هم از کار خوب حمایت میکنن. رفیق کسیه که وقتی خطا کردی، راهش رو سوا نکنه…
ما رفاقت بلد نیستیم….
کسی به امام هادی علیه السلام گفت: از پدران شما برایمان روایت شده است که روزگارى بر مردم مى آید که چیزى کمیابتر از یک برادر همدم یا کسب یک درهم حلال نیست! امام فرمود: چیز کمیاب [سرانجام ]پیدا مىشود امّا تو در زمانى هستى که چیزى دشوارتر از به دست آوردن یک درهم حلال و یک برادر خدایى نیست.
«رُوینا عن آبائک أنه یأتی علَى النّاسِ زمانٌ لا یکونُ شیءٌ أعزَّ مِن أخٍ أنیسٍ أو کَسْبِ دِرْهَمٍ مِن حلالٍ ـ : إنّ العزیزَ موجودٌ ، و لکنّکَ فی زمانٍ لَیسَ شیءٌ أعْسَرَ مِن دِرْهَمِ حلالٍ و أخٍ فی اللّه ِ عزّ و جلّ».📚بحار الانوار
#السلامعلیکبجوامعالسلام…
#لاحبیبالاهوواهله…
➖حاجتت را بخواه
🔰یکی از اصحاب امام هادی صلوات الله علیه گوید:
خدمت حضرت نامهای بدین مضمون نوشتم:
«شخصی دوست دارد با امام زمانش راز و نیاز کند و مشکلات خود را با ایشان در میان بگذارد، همان گونه که با خدایش راز و نیاز کرده و حوائجش را اظهار میکند؛ او باید چه کند؟»
حضرت در پاسخ مرقوم فرمودند:
«هرگاه حاجتی داشتی، فقط لبهای خودت را حرکت بده و مطمئن باش که جواب به تو خواهد رسید.»
📚:کشف المحجة لثمرة المهجة، ج1، ص211.
🦋
🔰 خاطرات شهید سید رضی موسوی از لحظات شهادت حاج قاسم سلیمانی
[ساعت حدود ١:۳۰ دقيقه شب بود و سيد رضى در اتاقش خوابیده بود که برادری آمد پشت در اتاقش و شروع کرد به در زدن. «چی شده؟!»
«سردار حجازی با شما کار داره. فوریه!»
سریع به سمت تلفن رفت و با سردار تماس گرفت. «سید، حاجی کی رفت؟»
«دو سه ساعت پیش. چطور؟!»
«سریع یه پیگیری بکن. مثل اینکه توی فرودگاه بغداد اتفاقی افتاده!»
سید رضی نگران شد. شروع کرد به تماس گرفتن. اول با ابوفاضل تماس گرفت. اما او هم از ماجرا بیخبر بود. از ابوفاضل خواست که از سوار شدن به هواپیما تا پیاده شدن حاجی را با جزئیات برایش بگوید. بعد با چند نفر دیگر تماس گرفت.
خبرها حکایت از آن داشت که اتفاقی افتاده…]
📚 برشی از کتاب #عزيز_زيباى_من
مستند روایی روزهای پایانی زندگی شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی از زبان خانواده، همرزمان و دوستان ایشان
#شهید_القدس