دشمن خیال میکند ما مرده ایم و او زنده! اما زهی خیال باطل.امروز نبودی که ببینی چه جمعیتی آمده اند که با دانشجویان و دانش آموزان سال ۱۳۵۸ عهد و پیمان ببندند. اشکال ندارد که باهر تیپ و موی فشن کرده حاضر شده اند.نسل ما بیدار است حتی با تیپ امروزی.بیداری مهم است و بصیرت، ک نسل ما دارد.چیزی کم از جوانان انقلابی سال ۱۳۵۸ ندارند. مهم آن است ک به او جوان انقلابی میگویند و شبیه اهداف جوانان سال۵۸ اند. دمتان گرم جوانان انقلابی.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
عکس تولیدی خودم.سیده فاطمه موسویان
فرم در حال بارگذاری ...
ماهم ب تاریخ می پیوندیم
روزی ما هم جزیی از تاریخ میشیم اما نمیدونم واسه عبرت یا واسه خوشایندی…
اما اسم و رسم خیلی مهم نیست که ازت به جا بمونه یا نه،این مهمه که خدا جوری ازت راضی بشه که تو اوج گمنامی باشیم ولی تو سمت خدا بصیرانه و بینایانه باشیم حتی اگه نامی نداشته باشیم ولی قوت بدیم جندالله رو.ان شاالله
فرم در حال بارگذاری ...
دوسدارم چرخی بزنم در گوشه و کنارحرمت بانو کنارصحن و بارگاهت،گوشه گوشه حیاط و رواقها،ماندن کنار خادمها وحال و هوایشان. رواقهایی ک هرکدامش جای خاطره و اتفاقیست.حیاطی که هر کف پوش اش چه روزگاری بر رویش سپری شده و چه افرادی با چه احوالی به پابوسی تان آمده اند. امروز را نمیخواهم زندگی کنم میخواهم زندگی امروز را در حرمتان با رنگ وبوی شما استشمام کنم. پرهای خدام ک از جلوی چشمانت میگذرد انگار زندگی گذشته ات را ورق میرند وصفحه جدیدی ب رویت باز میکند. از داخل آیینه کاری های حرمتان که نگاه میکنی خودت را تکه تکه میبینی که نشان میدهد باید گاهی اوقات شکست ،تا کامل شد. بعد خودت را راست و ریست میکنی تا تصویرت خوب شود در آینه کاریها وخنده ات میگیرد که اینجا باید بشکنی و وارد شوی برای زیارت… خلاصه در حرمتان زندگی رنگ دیگری دارد ک برای دل خسته ها و از روزگار جامانده ها،تصویر سازی قشنگی میکند. هرکسی ک می آید دلش را به ضریحتان پیوند میزند تا زنده اش کنید و پیوند بزنید قلبش را با خودتان و پازل وجودش را زیبا بچینید با نگاهتان بانو. خداکند آن لحظه که با بدرقه خدام برای رفتن میرویم مثله نمای قدیمی صحن و رواقها و مغازه ها که بودن کنار حرمتان جزیی از وجودشان شده،ماهم وجودمان قدمت دار شما شود.
به قلم:ف؛موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
خدایا هیچ جابری مثل تو برای دلم نمیبینم.
میدانی جابر چیست؟؟
جابر یعنی شکسته بند!!!?خدایا تو را ک دیده ام عجب دل میخری، عجب تسکین میدهی؛خدایا من هم عاشقت شدم پس برای دل شکسته ماهم جابر باش.
ک تو خوب شکسته بندی میکنی خدای من.به قلم خودم
فرم در حال بارگذاری ...
خدای من…
من فقط تو را دارم پس آن لحظه ک میخوانمت از مهربانی نگاهم کن.من غیر تو کسی را ندارم.دراین هیاهو ها هر کسی ب جایی روی می آورد ومن؛ب تو روی آورده ام.پس من و تمام کسانی ک سمت تواند را هدایت کن ب آن راهی ک خودت میخواهی…به قلم:ف؛موسویان اصل
#سیده نوشت
مبتلای حسین
فرم در حال بارگذاری ...
واژه ها چ قاصرند وقتی حرف از تو وعشق برای توست.وچ قاصرند ک نمیتوانند حال تورا ک با اشک چشم دلت همراه است بگویند.چ زیباست ک تنها اشکها همراهند برای توصیف حالت ای شهید….#به_قلم_خودم
فرم در حال بارگذاری ...
هرجا را ک این روزها گذر کردم و جایی نیاز ب کمک داشتم بودی،نمیدانم شاید قرار است با نگاه تو ارام شوم و ارام گیرم.وامروز به تمام شک هایم خاتمه دادی با دیدن تصویر دوباره ات.شاید بودنت و کمک کردنت از طرف دوست شهیدت باشد.ممنون از نگاه شهیدانه ات شهید سید حمید سیاهکالی و شهید محمدرضا دهقان امیری#به_قلم:ف؛موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
کاش مرهمی داشت دلتنگی ک وقتی می آید بجای دلتنگی مینشست وانرا فورا درمان میکرد.ازآن مرهم هایی ک میگویند ریشه ای درمان میکند. درمان میکند بد قلقی را وتنگی دل را.چون وقتی درمان کند دلتنگی را تنگ دلی ات خوب شده است…دیگر بهانه نمیگیری و شبها به نبودش نمیاندیشی.
و چه زیباست دلتنگی برای مولای صاحب قرن ها….به قلم:ف؛موسویان اصل
#سیده نوشت
فرم در حال بارگذاری ...
چقدرخوب است بی دغدغه بودن.بله درست شنیدید بی دغدغه بودن از اطراف،از اینکه چه میگذرد ؛امروز را میخواهم بی دغدغه باشم!!مگردغدغه برایش مهم است ک من چگونه میگذرانم روزگار را؟؟ ? ?
از هیاهوی شهر میخواهم در خانه بنشینم و به گلهای زیبای خانمان نگاه کنم؛به گلیم دست بافت مادرم ک باعشق میبافد نگاه کنم،به حرکت ابرها وشکلی ک میدهند،به مدرسه رفتن بچه ها ک گروهی میروند،به پرواز جمعی پرندگان.
امروز ک پدرم خودش پول تو جیبی داد (برخلاف همیشه ک هیچوقت نخواستم)امروز سِت بی دغدغه گی هایم جور است…راستی گوشیم راهم کنار میگذارم و کنار همه لذتهایم میخواهم دور از مجاز باشم و حقیقت وزیبایی های خدایی را ببینم.#به_قلم_خودم
فرم در حال بارگذاری ...
دلتنگ ک باشی نمیدانی چجور کنار بیایی با همه ی خاطرات!!دلتنگی یه چیز رافقط میبیند ،ولی تو از درونت هزاران دلیل داری برای ایجاد آن یک رفتار خاطره سازت…دلتنگی نمیداند ک چه آشوبی را به دل می آورد هربار،بایادِ خاطراتش!!دلتنگی نمیداند ک تو باهر راه ،دلت را کنترل کرده ای که دیگر یاد خاطرات را نکند،اما هربار از گوشه کنار دلت سر باز میزند و راه نفوذ پیدا میکند ب جانت!درست مثل سرمای زمستان در اوج گرمای خانه.کاش یکی بیاید دست دلتنگی ها را بگیرد و با خودش ببرد،ببرد ب جایی ک خاطره نداری و دلتنگ کسی نمیشوی…وحسابی دلتنگی را گوشمالی کنی ک دیگر سمت من نیا…#به_قلم:ف،موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
یا شاهد کل النجوی…
خدایا این جمله آرامم میکند ک تو شاهد تمام نجواهایی… حتی نجواهایی ک در درون ادمهاست،و تو همه را میشنوی ای سمیع و بصیر…وآن لحظه ک دلها تلاطم دارد،چه آرامشی را میدهی ک آرام میکند تلاطم های درونی را… این جمله که آیا آرامش روزهای بی قراریم میشوی؛را در عبارت (شاهد)پاسخ میگیرم.وعشق و محبتم ب تو بیش از پیش میشود .خدایا هر لحظه ک از تو دور شدم تو مختاری که به هر راه شده برم گردانی چون نمیتوانم نداشته باشمت،چون بعد از تو ادامه راهم پر پیچ و خم خواهد بود وآن خودش دردی بزرگ است.پس خدایا آرامش روزهای بیقرارم باش…#به_قلم:ف،موسویان اصل.کپی فقط با ذکر نام نویسنده صاحب اثر حلال است
فرم در حال بارگذاری ...