بعضی از بوها و عطر ها وحرف ها عجب عجیبند!!تو را به خاطرات و زمانهایی میبرند ک اصلا روزگار از یادت برده بود. آن وقت ک حس کنی آن بو را ،در اینجایی اما روحت سیر میکند در خاطراتی که چندین سال،یاچندین ساعت،یا چندین آدم که از تو فاصله داشته ک دور بوده یا اصلا ندیدی! آدمهایی که فقط اسم و رسمی دارند اما وقتی ازانها نام میبرند انگار زنده اند و اینجا،کنارت مانده اند! مثله پدربزرگها و مادربزرگها که هنوز ندیده ای ولی چنان یادشان میکنند که بو و عطرشان را حس میکنی.
به قلم:ف،موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
((بایّ ذنبِِ قتلت)) خیلیها فک میکنن قتل فقط اینه که باتفنگ و عمد کسی رو بکشی،یا اینکه با چاقو کسی رو بزنی. اما اونلحظه که دل کسی رو میشکنی،و اون طرفت ته دلش میشکنه،قتل انجام دادی خودت نمیدونی! اونلحظه که برای اثبات خودت و حرفت و موقعیتت دیگرانو زمین میزنی و خرد میکنی جلوی همه،قتل انجام دادی! اون روز که حق کارگر رو میخوری درحالیکه سفارش ائمه هست که عرق کارگر خشک نشده پولش رو بدی ولی تمسخرش میکنی،قتل انجام دادی!چیزی که شخصیت طرف رو نابود کنه مصداق قتله از طرف تو. حواست باشه که در طول روز چند تا قتل انجام میدی!!
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
موفقیت از دید گل
بعضی گل ها دیده میشن چون تو گلدون شیشه ای و زیباهستن،اما بعضیها هم تو گلدون ساده و بی رنگ.
اما اینا هیچکدوم مانع رشد گلها نمیشه چون اونا منبع تغذیه و سازگاریشون که باشه رشد میکنن.
مثه ما آدمها!!
تومسیر رشد گل،پیچ و تابی به خودش میده تا بالا بره و قد علم کنه از دل خاک و شن و ماسه.تو شرایطی ک ما فک میکنیم سخته واسه گل باعث پیشرفتشه.
قد علم میکنن اون گلهایی ک بالاترن و تر گل و ورگل!
چه چینش زیبایی دارن،قرینه هم و روبروی هم.
زندگی ماهم اینجوریه،وسیله رشد همه مون یکیه،اما بعضیها تقویت کننده دارن بعضیا نه.
اما مهم اینه که تو هر شرایطی خودمونو بالا ببریم تا قدعلم کنیم دربرابرپیچ و تاب زندگی.از گل دیگه کمتر نیستیم.
فرم در حال بارگذاری ...
گاهی سواد نمیخاد دلخوشی
قدیمیا استاد هنر و دلخوشی ایجاد کردن بودن.یکیشون
این بود که برای خودشون یه عطاری خونگی داشتن.
وارد آشپزخونه که میشدی یه طاقچه چوبی کوچیک تو دل دیوار با ادویه ها و گیاهان کوهی و رنگا وارنگ بود.عجب با سلیقه دکورهم میکردن.
و همیشه هم یه تجویز داشتن واست!یه لبخندهم تنگش میزدن و تحویلت میدادن.
یکی جای مربا بود و توش بارهنگ بود یکی دیگه که هنوز کاغذ مربا روش بودآویشن بود.
خلاصه ناگفته نمونه که شیشه های کوچیکتر ناب و خالص ها بودن و مابقی هم چیز دیگه.
میخام بگم خودت دکتر خودت باش و ازهرچیزی واسه خودت دلخوشی درست کن.
دلخوشی ایجاد کردن سخت نیستا.
دلخوشیتو که درست کردی جاش بده تو جای مربا،جاش بده تو پلاستیک و بده دست مردم.
هم خودت رو دلخوش کردی،هم ازت یاد میگیرن.
خودت خودتو میشناسی تو هم مثه قدیمیا از هیچی،دلخوشی بساز تا همه چیزت بشه…
گاهی اوقات سواد نمیخاد دلخوشی
فرم در حال بارگذاری ...
هرچیزی اندازه داره!
محبت کردن،دوسداشتن،دردودل کردن.
اگه به اندازه نباشه مثه زود پز ک دیگه بر اثر حرارت زیاد و کم شدن آب،به مواد فشار وارد میکنه،آخرش میترکه!
آدماهم همینجورن اگه برای کسی محبت زیادی کنی یا زیاد دوسش داشته باشی یا اون ازین همه محبت و خوشی میترکه یا دور از جونتون شماها.دیدم ک میگم ?
بذار قشنگ جا بیفتی ولی نذار هیچوقت ته بگیری یا دورازجون بلایی دیگه سرت بیاد.
زیر دیگ دل دوستیت رو متوسط کن بذار مواد و محبت و عشق داخلش با حرارت متوسط بپزه بیشتراز معمول باشی دوستیت ته میگیره کم کنی هم نمیپزه.
آشپزباشی میدونی چی میگم.حالا فعلا برید ببینید چی پختید دوباره بیاید. ? ?
فرم در حال بارگذاری ...
چه رشد خوبی کرده!
انگار نه انگار دیروز اومده تو خونه.
دیروز که نه چند ماه پیش!!
اولش خیلی ذوق میکنی ولی بعدش نمیدونی رشد میکنه یا نه.
اما حالا ماشاالله قد علم کرده و واسه خودش شاخ و برگ زده .
تو دل خاک و شن وماسه و سرما گرما چجور رشد میکنه،خواست خداست.
اما همیشه تو همه شرایط سخت،اون بالای گیاه تر و تازه ها و تر گل و ور گل ترها میمونن.
بالاخره یه روز اونام کامل میشن.
همیشه همه تو شرایط سخت میتونن خودشون رو نشون بدن.
سخت هست اما قابل رسیدن .
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
چه آسوده و سبکبال اند،آنها که آن بالا،زیر گنبد دوّارو کبودبه پرواز در می آیند.
آنها آسوده و سبکبال،کاش نگاهی به پایینیهایشان هم،اینجا روی زمین،کنارزمین مدور بیاندازند.
خوشبحالت چه آسوده ای،آنجا که تویی ساده و بی پروا و مشرف به ما زمینیهایی!
وچه زیبا به رقص پرواز در میایی و بدون دغدغه ما را از زیر بال پروازت،بدرقه میکنی.
راستی تو دغدغه هم داری؟!!!
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
وارد فضای بزرگی شدم با مامانم ،برای سنجش توانایی های دانش آموزقبل از ورود به مدرسه.
مدرسه بزرگی بود پراز درختای کاج که به ردیف هم بودن،چقد رنگشون سبز بود.
دست به دست مامانم بچه هارو میدیدم که میگفت هرچی ازت پرسیدن درست گوش کن و جواب بده.
وارد اولین اتاق شدم که با لبخند خانمی که پشت میز بود و چهره زیبایی داشت منو مجذوب خودش کرد.اما تا میخاست چشمهامو معاینه کنه،و چشم بند رو بذاره،گفتم نمیخام (نمیدونم چرا!!)
بالاخره نشستم و با جوابدادن علامتهای چشم پزشکی بیرون اومدم.نوبت اتاق بعدی شد،اسم و فامیلم رو که گفتم اسم شکلها و چند تاچیز که یادم نمیاد رو پرسید.اما یه سوال پرسید که با سن کمم موندم چی بگم،پرسید با،پدر جمله بساز دخترم.
من موندم ک چی بگم.اما همیشه این حرف مادرم ک میگفت پدرتون قد یه دنیا بزرگه و زحمت کشیده براتون،تو ذهنم بود.
منم فوری گفتم پدرم همه دنیاست.
اونلحظه از جواب من سوال کننده،تعجب کرد و تشویق کرد.
اما الان فهمیدم ک جواب اونروزم بی جا نبوده،پدر یک کلمه نیست یک دنیا زندگیست.
ان شاالله ک همه پدراو مادرا سلامت باشن و خدا همه رو مورد لطفش قرار بده
فرم در حال بارگذاری ...
امشب غم از دست دادن پدر داری،حق داری آقا جان.
پدری که هنوز سائل نگفته از نیاز،بی نیازش میکند! اما از مشکلات و سختی هایش به کسی دم نمیزند!
پدری که آنقدر در سختی است اما سختی ها شکستش نمیدهد!
آنقدر عاشق دارد ک معشوق بهای زیادی میدهد در راه عشق.
امامی که آنقدر مظلوم است که حتی یاران نمیتوانند آزادانه به سمتش بروند و امام با اشاره دعوت به سکوت میکند تا جانشان را بخرند.
چه مظلومانه مسموم کردند شما را،امام مهربانی و سخا.
امام بخشنده و نوازش کننده بدون بیانِ نیاز!
فرم در حال بارگذاری ...