شهر زیر تبلیغات گم شده *شهر پر از بنرها و عکس ها گمانم اگر از بالا شهر را ببینند زیر بنر و عکس هایی ک هر روز از در ودیوار بالا میروند،پیدا نباشد*! آنقدر ک هر خیابان شهر اثر از هر کاندید و رد پاهای خود و عکس هایش دیده میشود! انگار رقابت ناتمام است،هرجا ک یک کاندید بنر خودش را زده،مقابلش دیگری است. از کنار ستاد های انتخاباتی ک میگذری هجوم بی سابقه ای که فقط برای صف های قدیم روغن و برنج بود،تداعی میشود! خلاصه حیاط خانه هاوکوچه ها ک در امان نیست از هجوم برگه های تبلیغاتی ک عین موشک می افتد به جان خانه ها!
فرم در حال بارگذاری ...
*روزهای آخر حوزه طی میشوند، برای ما،آخرین روزهاست،اما برای ورودیهای جدید و طلابی ک چندسال هنوز میهمان حوزه هستند، روزهای آخرنیست*! حکایت روزگار است ؛حتی روزها و ساعت هایش هم حال ما و روزهای ما را دارند. خدایا بهترین حال و روز ها را برایمان قرار بده
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
دلم میگردد و میچرخد در حال و هوای صحن رضا(ع) حالم مثله زائریست ک خودش هم حال دلش رانمیداند اما میداند ک درونش ؛غوغاست . حالم دگرگون است و یاد بار اولی می افتم ک وارد صحنت شدم و اشک، که اذن دخول در حرم میشود. کبوتر هایی ک بی خبر از همه جا،ناخواه،آنها هم زائر شده اند. اما حالا میبینم انها آزادند و طائر و هروقت بخواهندهم؛زائر! بیاد آنکه روبه حرمتان هستم سلام میدهم:(السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا) ودلم میخواست ک حالا دستم لمس کند خنکای شبکه های ضریحتان را،و استشمام کنم عطر خاص و خوش رضوی را… با بستن دلم ب شبکه های ضریح،نگاهم را هم در بارگاهتان می اندازم ک شاید نگاهش کنی… آخر برای کسی ک ضامن آهوست میداند نگاه کردن به صاحب کرم یعنی چه. یا امام رضا دلم را حواله نگاهتان کردم از فقیری که چیزی جز نگاه به شما ندارد،نگاهی بفرمایید آقا.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
تنها صدایی ک سکوت کوچه را بهم میزند،صدای باران است.
عجب قانون شکن زیبایی! روزی هم تو می آیی در بین صداهایی ک گمان میکردند صداهستند،نمایش میگذاری که زیبایی چیست.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
بعضی تصاویر زیباهستند و خاطره هایت را برایت تداعی میکنند . چقدرزمان گذشته ک این تصویر زیباخلق شده و درختان سر به فلک کشیده اند وچقدر زمان برده تا دیوارهای کاه گل و نمایش تبدیل ب کوچه خاطرات شود . چه خاطرات و چ مردمانی قدم زده اند و دیگر نیستند . چه خوش و ناخوشی رقم خورده دراین کوچه ها . خدامیداند در پیچ کوچه خداحافظی برای شادی بوده یا غم و جدایی … اما هرچه ک هست روزگارست و زیبایی هایش وهمین هم خاطره سازاست . درست مثله همان ک از ذهنت گذشت
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
مگه خدا ماهارو خلق نکرده و بهمون نعمت داده ؟ اماچجور میشه همون خدا که آفریده خودش بنده هاش رو انتخاب میکنه میچینه میبره شاید همون اول بهشون نظر داشته؛یا راهش رو بهشون نشون داده ؛یا بنده هاش زیبا بندگی کردن؟ اما توزندگی این آدما ک میبینیم همه شون یه فرمول دارن . همه طرز نگاهشون صحبتشون رفتارشون کپی هم هست . اینم بخاطر همون فرمول هست که گفتم . اما ما فرمول رو کم وزیاد بلدیم اما درجا زدنمون زیاده،خدایا متن زندگیمون رو با فرمول ادمای خاص روزگارت ک خریدیشون یکی کن .
آمین
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
این حرف امام خمینی که اگر همه مسلمین یک سطل اب بریزند در اسرائیل آن را آب خواهد برد؛ رو باحضورمردم در راهپیمایی شهرمون دیدم ک انقد برف باریده بود و زمین پوشیده از برف بود و با راه رفتن بر روی زمین اثری از برف نمونده بود. اما قسمتی ک کسی راه نرفته بود برف دست نخورده بود. حقیقتا مثه ازبین رفتن برف با حضور جمعیت مسلمان ،اسراییل نابود خواهدشد.ان شاالله
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
نورافکن ها صحنه نمایش رو روشن تر کرده بودند برای نمایش افتخارآفرینی اش . درحالیکه همه میدانند افتخارآفرینی اش را دردل تاریکی ها ! اما یکجای دیگر هم نور افکن می آورند آنجا که همه درمحضر خداحاضر میشویم و نور میزنند تا نقش آفرینی مارا نشان دهند . حاج قاسم عزیز شهدازنده اند شما را گواه میگیرم ک بگویم شما از حال و اعمال ما آگاهی ،آنروز که همه حاضرند در برابر خداوند،شفاعتمان کن
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
مادر است دیگر دلش میخواهد صبح که بیدارشود همه بچه هایش دور سفره بنشینند و همه را دل سیر نگاه کند. همه را که بدرقه میکند درد دلش رابرای آنکه نیست باز میکند و با او زندگی میکند و همکلام میشود. ودر حالیکه سفره صبحانه راجمع میکند و به سمت پنجره میرود و پرده را کنار میزند میگوید،راستی پسرم همه خواهر ها و برادرانت بزرگ شدند و افسوس ک تو را داماد ندیدم.
راستی دختری که نشانش کردیم برایت؛ازدواج کرد. اما تو نیامدی… مادر است دیگر،خاطرات همه فرزندانش را دارد اماآنکه نیست،بیشتر… با همه هست و هوای همه را دارد،جز خودش. نمیداند که پیرشده و سالها از شهادت پسر مفقودالاثرش گذشته و او همچنان منتظر همان غایب است ک برگردد.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...