مردم شهر پشت چراغقرمزهاے چهارراھ
انتظار میفروشـند گل نرگس
منهرچہ ڪہ یاد شما را برایم زندھ ڪند
یڪ جا مــیخرم…!⛅️☘
#امام_زمان♥
فرم در حال بارگذاری ...
ترڪش خمپاره پیشونیش رو چاڪ
داده بود.روے زمین افتاده و زمزمہ
مےکرد. دوربین رو برداشتم و رفتمـ
بالا سرش.داشتآخرین نفساشو مےزد
ازش پرسیدم:
+این لحظات آخر
چہ حرفے براے مردم دارے؟
بالبخندگفت:?
_از مردم ڪشورممےخوام وقتے براے
خط ڪمپوتــ مے فرستند عڪس روے
ڪمپوت ها رو جدا نڪنند.
+دارهضبطمیشہبرادر
یڪحرفبهترے بگو.??
با همون طنازے گفت:
_آخہ نمیدونے !!
سہ بار بهمـ رب گوجہ افتاده.?
#طنزجبهہ?
•••┈✾~?~✾┈•••
فرم در حال بارگذاری ...
شدید ترین بارون ها
از تاریک ترین ابرها میباره…
کارای خدا رو با نگاه ظاهری نمیشه فهمید:)
#حرفقشنگ??
•••┈✾~?~✾┈•••
فرم در حال بارگذاری ...
????
آرزو کن
آرزوهایی
به بزرگی
مستجاب کننده اش… ??
حال دلتون خوب??
?
فرم در حال بارگذاری ...
خیلی وقت ها دیگران می توانند خوب و صمیمی زندگی کنند اگر ما حرف اضافه نزنیم.
سه سال از زندگی زوج جوان میگذرد عمه میگوید:
چطور قابلمه هایت اینقدر زود خش برداشته؟!
شوهر بعدا زنش را توبیخ می کند که چرا مادرت برایت جهیزیه جنس خوب نخریده ؟! یکی به شوهر می گوید:
چطور اینهمه مدت با اخلاق تند همسرت ساخته ای؟!
شوهر پس از شنیدن این سوال زنش را تحمل نمی کند و کارش با او به دعوا و مرافعه می کشد.
به زن می گویند چقدر شوهرت شب ها دیر به خانه می آید؟!
زن پاپیچ شوهر می شود و شکاکانه می پرسد این وقت شب کجا بودی؟! و این شکاکیت کاذب همچون پتکی اعصاب و روان خانواده را له می کند.
بیایید اینقدر از هم سوال نپرسیم , حرف اضافه نزنیم , توصیه های شخصی نکنیم
نپرسیم همسرت کو؟
چرا تنها آمده ایی؟
این مانتو را چند سال قبل خریدی؟
شوهرت چقدر حقوق می گیرد؟
دستپخت همسرت خوب است یا نه؟
پدر زنت چند میلیون جهیزیه داد؟
خانه تان چند متر است؟
حرف اضافه , زندگی دیگران را خراب می کند.
پس حواسمان را جمع کنیم که کم ، درست و به موقع حرف بزنیم
واقعا خیلی چیزها به ما مربوط نیست
فرم در حال بارگذاری ...
تو مانند #فاطمه(س)باش
مطمئن باش در اوج جوانی
هم که باشی …!
#شهیدهت میکنن
╭┈────『?』
╰┈➤
فرم در حال بارگذاری ...
حول حالنا بظهور الحجه
?دنبال یه دلیل برای پرواز بگرد وقتی هزارتا دلیل برای سقوط داری…
فرم در حال بارگذاری ...
#شعــر ☕️?
هزار حیف! که عمرم به غم گذشت ولی
هزار شکر که از عشق بینصیب نبود…
#فاضل_نظری
فرم در حال بارگذاری ...
?خاک مالی
? نقل میکنند که شاه عباس وقتی میدان نقش جهان را میساخت، دم دمای غروب خودش میرفت و مزد کارگران را میداد.
کارگران هم برای دیدن شاه و هم برای گرفتن پول صف میکشیدند و خوشحال و قبراق مدتها در صف میماندند تا از دست شاه پول بگیرند.
در این میان عدهای بودند که کار نکرده بودند و روی خاک غلت میزدند و لباسهای خود را خاکی میکردند و در صف میایستادند تا بدون زحمت کشیدن حقوق دریافت کنند. وقتی نوبت به آنان میرسید، سر کارگرانِ عصبانی که کار نکردههای رند را خوب میشناختند، به پادشاه ندا میدادند و کارگران خاکمالیشده را با فحش و بد و بیراه بیرون میانداختند أمّا شاه عباس آنها را صدا میزد و به آنها نیز دستمزد میداد و میگفت:
من پادشاهم و در شأن من نیست که اینان را ناامید برگردانم!
?یا صاحب الزمان!
مدتهاست در بساط شما خودمان را خاکمالی کردهایم! گاهی در نیمهی شعبان،گاهی جمعهها، گاهی در زیارت و گاهی در قنوت نماز، دعایتان کردهایم! میدانیم این کارها کار نیست و خودمان میدانیم کاری نکردهایم ولی خوب یاد گرفتهایم خودمان را خاک مالی کنیم و در صف، منتظر بمانیم تا دستمزد دریافت کنیم.
ای پادشاه مُلک وجود!
این دستهای نیازمند،
این چشمهای منتظر
این نگاههای پرتوقع،
گدای یک نگاه شمایند! یک نگاه!
از همان نگاههای لطف آمیز که به کارکردههای با إخلاصتان روامیدارید.
#امام_زمان
فرم در حال بارگذاری ...