نمیدونم با این اوضاع پیش اومده و قطعی اینترنت،میشه منشن کرد ?
میخواستم منشن کنم،اما اولا لیست منشن نداشتم!
دومافکر کردم نت ندارن بخونن.منم که توی شانس(نگم بهتره)اومدیم و همه اونایی که نت ندارن منشن کردم.
خلاصه مثه معتاداشدیم ،اول که وابسته شدن به اینترنت؛بعدش قطع کردن،بعد نم نم دارن مواد رو میرسونن(ینی وصلش میکنن)
خلاصه نمیدونیم تو این شرایط ترک کنیم یا وصل کنیم!
فرم در حال بارگذاری ...
#به_قلم_خودم مهمون داشتیم آب کتری که جوش اومد،چای رو درست کردم اما رنگ به رو نداشت!! خلاصه موندم چکار کنم.واینکه عیبش رو به روش آوردم(عیب چایی رو میگم)و گفتم دیر دمه!
نیم ساعت بعد چایی رو بردم بازم رنگ نداشت. خلاصه دیدم که وضع خرابه،چای بیشتر از بار اول ریختم ک گذاشتم روی کتری دم آورد خدارو شکر!(این خدارو شکر واقعا خداروشکر داشت!) خلاصه چای واسطه شد تا بگم سرد و گرم روزگار،رنگ و رومون رو تغییر میده اما بالاخره قواممون میده تا برسیم به مطلوب! نکنه تو کمی ها رنگ ببازیم و تو خوشیها نمایش دهنده! هرچیزیش متعادلش خوبه مثل چای،کنارِروزگار!
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
قشنگ بود تشبیه چای به روزگار
https://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/
سپاس از نگاهتون
فرم در حال بارگذاری ...
مثله ماشین حساب دقیق و حساب کتاب شده!
تا حالا واسه همه پیش اومده که یک عدد رو جمع یا تفریق یا جذر یا هر کاری انجام بدی،سریع به جواب میده.چون خودمون نمیتونیم گاهی وقتا سریع به جواب برسیم و خطا میکنیم.
اما نمیدونم چه اتفاقی میفته تو این دستگاه ماشین حساب که سریع جواب درست رو نشون میده، تو این دستگاه کوچیک و عجیب!!ا
ما بعضی از انسانها هم تو این دستگاه پیچیده دنیاییم گاهی دنیا ازمون جمع میگیره،گاهی تفریق،گاهی تو پرانتز کوچیکمون میکنه و گاهی بزرگ!
اما یادمون میره تو دستگاه دنیا تو این لحظه چکار کنیم که حساب و کتاب درست در آد.
گاهی اوقات با دونستن فرمول،جواب اشتباه میشه،گاهی کوچیک میشیم و گاهی بزرگ میشیم!
اما تو این دستگاه دنیا،سعی کنیم به هر قیمتی هر ارزشی پیدا نکنیم.
فقط فرمولها رو به جونمون بدیم تا قوت بگیریم تا موقع مساوی نتیجه خوبی بگیریم.
فرم در حال بارگذاری ...
امسال،شدیم ۳ تا!!
۳ تا طلبه توی خونه و حوزه. نمیدونم کدوم یک از بچه های کوثرنت بود که گفت با آبجیش تو حوزه هستن و کوچیکتره پایه اش بالاتره،منم گفتم خوشبحالشون! امسال هم تشویق شد تا منم دوتا از خواهرهام رو دعوت کنم حوزه.البته خودشون هم تمایل داشتن. منم آبجی هام اومدن حوزه تا اون حسی که اون خانم داشت منم حس کنم. یکی میگه تو خونتون سراینکه کی نماز جماعت بخونه حتما نوبتی میکنید،یکی میگه یکی کم کافی نبود که دوتا دیگه اومد!!(البته به شوخی) البته من هم جواب میدم ب شوخی که تبلیغم خوب یوده و جذب داشتم یاد بگیرید! خلاصه ما هم ۳ تاشدیم امسال.
#سیده
#سیده
فرم در حال بارگذاری ...
چ فتنه ی آشنایی!!
اینبار هم تخریب بانک و حوزه علمیه و آتش زدن متبرکات!
آتش زدن ماشین و خانه!
اینبار هم تحریک ذهن های آشفته!
چه نقشه تکراری!مثل فتنه سال های قبل.
راستی راه دیگری بلدنیستید یا امتحان کردید و جواب نداده؟
نمیدانم این ورژن از کارهایتان که جواب نمیدهد از انجامشان خسته نمیشوید؟
فتنه هایتان همیشه کور بوده چون از یکجا آب خورده و ابزارتان قدیمی و کارکنانتان پیر و مغز خسته!
اینبار هم بانک آتش زدید و بلوار و خیابان!اما دین ما همان است،راه همان است،و تشویش اذهان و فتنه گری ات راه به جایی نمیبرد.ان شاالله
ان شاالله
https://kosar-esfahan.kowsarblog.ir/
از وبلاگتون دیدن کردم ولی نظرم ارسال نشد.
وبلاگ منو هم به دوستان معرفی کنید.ممنون
https://mahdion73.kowsarblog.ir/
فرم در حال بارگذاری ...
کتابهای حوزه رو نگاه میکنم،تقریبا ۳ طاقچه طولانی کتابهای حوزه است! همه رو نگاه میکنم آنقدر دقیق که حتی ساعت و روزای درسی شون هم یادم میاد! والبته خاطراتشون. الان که سال آخرم دغدغه این رودارم که آیا مفید بودم برای جامعه ام؟یا میتونم باشم؟ فکر اینکه ازحوزه برم و نتونم کاری کنم و درس ادامه ندم رو نمیتونم بکنم! اما فکر اینکه بتونم مستقل و مفید بشم و کاری باشه هم دارم. تقریبا به اخرای برنامه ریزی ۵ سالم دارم میرسم اما با اینکه آخراشم نمیدونم فردا کاری هست یا نه؟ چون بالاخره نهایت امر و برنامه ریزیم یکیش؛ کار هست.
خداکنه که واسه همه ی اونایی که تلاششون واقعی بوده و سراغ کار بودن فراهم بشه. نمیدونم کتابهایی که براشون ساعتها وقت گذاشتم و سالها،میتونه مفید و مثمر ثمر باشه که هست. اما اینکه بعدا سرکار میرم یا نه واقعا نمیدونم فردا امیدم رو دارم یا نه. نکنه انقدر سراغ کار برم که بعدا خسته بشم! خداکنه همه بهترینها براشون رقم بخوره برای من هم.ان شاالله
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
ماجرای درس خوندن خواهرام که وارد حوزه شدن از همون روز اول نشستم از کتابها و طرز خوندن براشون گفتم .تجربه ای که داشتم. کاری که کسی برای ما انجام نداد از پایه بالایی ها!! بالاخره انتظاره و کاریش نمیشه کرد?? هرچند استادها کم و بیش برامون میگفتن ،ولی ما چون با این همه حجم بالای کتابها روبه رو بودیم فقط به فکر پاس کردن و اومدن به خونه بودیم!!? اما بعد سالهای دیگه متوجه شدیم که اشتباه درس خوندیم باید تا پیه چشممون آب میشه وقت بذاریم! (تو پرانتز=یعنی با دقت درس بخونیم). خلاصه یاد گرفتیم نحوه درس خوندن ولی خیلی دیر. اما خدارو شکر یاد گرفتیم هرچند دیر.ولی ان شاالله استفاده میکنیم برای آینده.وبه دیگران هم یاد میدیم. خلاصه که الان از نحوه آموزش بنده آبجیهام تا آخرین کلمه رو نخونن کتاب رو نمیبندن خدارو شکر.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
پایه گذار پایه های خوب باشیم!! دقت کردید که هرچیزی یک پایه واصل و بنا داره؟ خب این ازخوب بودنش هست که همیشه تو ذهنها میمونه. ولی اگه بد باشه بازهم بدیش یادمون میمونه. اما همیشه آخرش به این میرسیم که خوبی بهتر بوده. خب پایه و اصل و ریشه دار بودنش عالی بوده که خوب مونده. خب توفضای مجازی هم همینجوره درسته اولش دیدن فیلم یا عکس لذت داره اما لذتی که رفته و اثرش مونده. اثری که گناهش،برای پایه گذارش هست. پس تبلیغ کننده بدیها نباشیم یکبارهم خوبیها رو ببینیم و ترویج بدیم ،هرچند طرفدارش کم باشه. پایه گذار خوبی باشیم حالا که میدونیم خوبی پایدار تر هست.ان شاالله
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
خوشبختی چیزی نیست که بشه توزندگی دیگران پیداش کرد. که بشه به نگاه و میل مردم رفتار کرد. که باخریدمبل و پرده های رنگارنگ خرید. خوشبختی اونجاست که صدای غلغل سماور یا کتری آب جوش توفضای خونه میاد.وکنارش چای دم کشیده وقندکنارش مزه میده. و پرده های ساده ی پنجره کنار رفته و نور خورشید از کنار پرده اجازه ورود میخاد و سرک کشیده تو خونه! و تو به پشتی تکیه زدی و مشغول نوشیدن چای هستی و دغدغه نهارت رو داری برای اهل خونه.و دوباره بلند میشی و از بنشن هات غذا بار میذاری.هرچند ساده ولی مزه میده چلو کباب خونه بغلی که محبت توش نیست و دغدغه ای نداره!
به قلم :سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
توصیه میکنم لذت قدم زدن در باغ زیر درختان سر به هوا! بعد نور خورشید ،و آسمان آبی پس زمینه این تصویر باشد! و همینطور که راه میروی عین فیلم تلویزیون درختان رنگ عوض میکنند. چقدر خوبست این تماشای تلویزیون مجانی و زیبا و زنده! چشم هارا عادت دهیم به رنگینی طبیعت زیبای خدا
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
نمیدانم چرا یاد خاطرات میکنم همیشه دلم پر میزند به سمت هوای قم،پل آهنچی،ورودی باب الجواد ،حرم حضرت معصومه…! اینبار آهسته و آرام قدم میزنم روی پل آهنچی چون میدانم زمانها میگذرد تا دوباره پاهایم به خاک پل آهنچی و صحن و صفا برسد! باران میبارد و هوای سرد،که در مقابلش گنبد طلایی و پرنور خانم حضرت معصومه است و پر از گرما! راه آب های تعبیه شده که زنگ زده هرچند زنگ زده و قدیمی،اما با اصالت و پرافتخار از خادمی! عبور میدهند آب را بی پیرایه تا خیس نشوند زائر دل بارانی! سلامی میدهم همانجا و باران صورتم راخیس میکند و باران هم گویا میخواهد بامن،به زیارت بیاید! ازین بالا آدمها چه در تکاپو و تلاشند و باران مانعشان نیست! تمام چادرم که خیس باران هست وارد صحن میشوم و درب چوبی صحن بزرگ که نمیدانم چند زائر دیده و چندسال،آن هم خادمی میکند! ته دلم خوش بحالی میگویم ک دراین فضاست و حضورش عدم بی معناییست! باران تمام حیاط را پر کرده و مردم همه به سمت وردی حرم میدوند. دیگر خیس باران شده ام هم خیالم هم جسمم. ورود ک میکنم و سلام میکنم به بانو،وجودم گرم میشود ازین قطعه بهشت!
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...