12 آذر 1400
#به_قلم_خودم*دوسدارم که از گذشته کسی بامن تماس بگیرد و من هم آماده رفتن در گذشته شوم.آنجا که پدربزرگم نشسته و خنده روی لبهایش نقش بسته و پشتی اش دو تا بالش قرمز اناریست و با گلهای قرمز رنگ وفرشی که رنگ عسلی و زرد رنگ شده و مادربزرگم که سینی چای و کنارش… بیشتر »
نظر دهید »