چیزی ک دیدم باورمنمیشد....●○•°
07 اسفند 1401
#به_قلم_خودم
از کوچه که رد شدم جمعیت کوچه روبرویی هم دیده میشد.چقدر زیاد بود.درست حدس زدم،کسی فوت کرده بود.
فاتحه ای گفتم و رد شدم.
مسیر برگشت متوجه شدم خانمی فوت کرده که همیشه سلام و علیک داشتیم،و خوش اخلاق و فعال و پرانرژی بود.
اخرین بار ک دیدمش برای دامادش که نطامی بود نذری پخش میکرد که تو این اغتشاشات بلایی سرش نیاد.
ازینجا و از راه دور ،انقلابی بودنش هم رو میشد فهمید.خلاصه فک نمیکنم 55سالش هم بود بعلت سرطان که پیگیرش نشده بود و ندونسته بود تموم کرد.
اما یه بنر تسلیت بود که وسط همه بنرها زده بودن که جای تلنگر داشت….
از طرف مادر و خواهرانت:بازگشت بی رجعت و پراندوهت ای گل زیبا در باورمان نیست…..
و چقدر پر حسرته جای خالیها