چرا به حرمتان نیامدم
16 آذر 1398
ازینکه راهی قم نشدم که زایرتان باشم و تا ساعتها دل بدهم در حرمتان در تنگنای زمان،شرمنده ام… اما دل میدهم از راه تلویزیون به شبکه های ضریحتان که هوایمان را داشته باشید،صدای مداح می آید ک زیارت نامه تان را میخواند،و من میخواهم عاقبت ب خیر شدن را برای همه… خودم را میبینم در کنارضریحتان.کنار مدخل ورودی ،نزدیک به ضریح، تکیه زده به دیوار مغموم وایستاده…دوسدارم ک تمام مدت سرپا بایستم در برابر خانمی که مظهر هرچه؛ تمام هاست… آخر ایستاده زیارت و دعا و ندبه حال دیگریست… وبعد راهی بیرون شدن در خروجی درب؛ که عشق و اردات ببینی و طلب کنی برای خودت و اهل منزل و دیگران… وبعد باحال خوب دوباره با اذن وارد شوی و مشغول زیارت و گم شدن صدا ؛در هیاهوی صداها و ندبه ها…
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل