مهمون پاییز
27 آبان 1398
امروز مهمون طبیعت بودیم و با جمع شدن بچه ها،به سمت منطقه تفریحی توریستی کهمان که واقع در شمال شهرمون هست رفتیم.
وارد شدن در فضایی که با برگهای زرد رنگ فرش شده بود و صدای خش خش برگها ک انگار با صداشون خوش آمد میگفتن.
نشستن در فضای سرد درکنار درد دل برگها ودرختان که رنگی به روشون نبود و رنگشون زرد بود در کنار خوردن چای داغ لذت بخش بود.
بعد از خوردن نهار باد زیبایی برگهایی که منتظر تکون بودن که بیفتن،رو از شاخه هاش کند و به پایین ریخت،چه برگریزانِ پاییز ِزیبایی.
باران برگ ها که یک آن توجه همه رو به خودش جلب کرد.
هرچند این تصویر دوراز انتظار نبود چون قبلش کل فضا برگ بارون شده بود.
چه زیبابود یکرنگی.راستی یکرنگی ما هم به جایی ضرر میزنه؟