مردیم ازین سرما
20 آذر 1398
دیگر داد دلی نمانده دراین روزگار سرد بی خورشید…
داد دلها مسکوت شده ودل در کالبد جان،صدا میدهدب سختی….
نوبت ب فریادش نیست.
هرگوشه جهان داد میکشد حضورت را.
هرگوشه جهان پرازصداست و دادمیکشد حضورت را.
هرکنج خانه ها و روزگار داد میکشد حضورت را….
همه مردند از چشم انتظاری و بی خبری…
آنها هم ک زنده اند مردند دراین بی پاسخی.
راستی کی حضورت گرم میکند زمین سرما زده را…؟؟