شاهرخ گفت: یا یه چک میزنی یاحلال میکنی!!!!!
ی مرام ب خرج بده،ب منم کمک کن….
روز 27 آبان، 9 محرم، تاسوعا سال 59 در منطقه عملیاتی ذوالفقاری آبادان بودیم.
ماشین غذا از جلوی دید دشمن خودش را به ما رساند، قابلمه را گذاشت پایین، قاشق و بشقاب نداشتیم.
من سهم خودم را ریختم تو کلاه، سرباز دیگری تکه ای نایلون پیدا کرد، یکی با تکه ای مقوا غذا گرفت، بقیه دست میکردند تو قابلمه.
حدود ساعت 5 عصر خمپاره ای وسط بچه ها فرود آمد،7نفر زخمی و 3نفر شهید شدند.
با بدبختی شهدا و مجروحین را فرستادیم عقب، راننده هم شهید شد…..
من یک سلاح ام یک داشتم، ماشین را سوار شدم کارها را انجام دهم.
روی ماشین نوشته بود گروه آدمخواران.
یکنفر آمد پیش من گفت: ماشین مال ماست، بده.
گفتم: نمی دم، رفت یه آدم قدبلند هیکلی را آورد(شاهرخ ضرغام).
شاهرخ گفت: ماشینو بده
گفتم نمی دم، یه چک زد تو گوشم.
گفتم: سید محمود(رئیس ستاد)گفت ماشین دست من باشه.
با هم رفتیم پیش سید.
شاهرغ گفت: سید سام علیک، شما گفتی ماشین دست این بچه باشه؟
سید محمود گفت: آره؟!
شاهرخ تا این جمله را شنید یه پس گردنی زد به نیروش.
ماجرا گذشت…..
شاهرخ با گروهش سوار ماشینی شدند که بروند جلو سمت دشمن برای شناسایی، مابین راه به راننده میگه دور بزن بریم عقب حلالیت بطلبم.
مپرسند از کی؟
جواب میده از اون پسره که چک زدم تو گوشش.
همه میگن، وللش آقا شاهرخ!
شاهرخ جواب میده: حق ناس همینه….
خلاصه آمد مرا پیدا کرد.
شاهرخ گفت: یا یه چک میزنی یاحلال میکنی…..
من هم از مرامش خوشم آمد.
گفتم: حلالت…
دستی به سرم کشید بوسی کرد رفت ………..
به خاطر اون مرامش 40 ساله دنبال پیکرش میگردم….
روحش شاد.
راوی: رزمنده و جانباز دفاع مقدس حاج قاسم صادقی همرزم شهید شاهرخ ضرغام