بی تو پریشانم ته تغاری!
?????
??
?
#زندگی_کوتاه_اما_شیرینِ_ته_تغاری
?سرم پر شده بود از اگرهایی که فقط مرا می ترساند؛ #ترس از قدم گذاشتن به دنیایی که انتهایش را نمی دیدم.
?-زینب جان! این آدم تا #قیامت کنارت می مونه.
?شاید وقتی خواهرم این جمله را به من گفت خودش نفهمید چقدر با همین یک جمله آرامم کرد، آن روزها #چقدر به شنیدن این حرف ها نیاز داشتم.
?محمد مرد #مهربانی بود. توی همان جلسه ی خواستگاری این را فهمیده بودم. احترامی که می گذاشت و محبتی که به من داشت برایم #خوشایند و جذاب بود؛ صبر می کرد اول من همه حرف هایم را بزنم.
?جلوی پایم بلند میشد، #هربار که می خواستم برای حرف زدن به خانه ی ما بیاید برایم گل می آورد. رز قرمز و نباتی که من خیلی دوست داشتم. گل ها را می آورد و می گذاشت روی همین میز آینه ام. محبتش را با این کارها به من نشان می داد…
ادامه دارد…
?روایت همسر #شهید_حاج_محمد_پورهنگ
?برشی از کتاب بی تو پریشانم
???????????