بنده ای یا آزاد؟؟امام کاظم بهت میگه
?بندهایم یا آزاد؟
◽️روزى حضرت امام موسی کاظم علیه السلام از كوچههاى بغداد مىگذشت. از يك خانهاى صداى عربده و تار و تنبور بلند بود، مىزدند و مىرقصيدند و صداى پايكوبى مىآمد. اتفاقا يك خادمهاى از منزل بيرون آمد درحالىكه آشغالهايى همراهش بود و گويا مىخواست بيرون بريزد تا مأمورين شهردارى ببرند. امام به او فرمود صاحب اين خانه آزاد است يا بنده؟ سؤال عجيبى بود. گفت: از خانه به اين مجللى اين را نمىفهمى؟ اين خانه «بشر» است، يكى از رجال، يكى از اشراف، يكى از اعيان، معلوم است كه آزاد است. فرمود: بله، آزاد است، اگر بنده مىبود كه اين سروصداها از خانهاش بلند نبود.
◽️آقا رفتند. بشر متوجه شد كه چند دقيقهاى طول كشيد. آمد نزد او و گفت: چرا معطل كردى؟ گفت: يك مردى مرا به حرف گرفت. گفت: چه گفت؟ گفت: يك سؤال عجيبى از من كرد. چه سؤال كرد؟ از من پرسيد كه صاحب اين خانه بنده است يا آزاد؟ گفتم البته كه آزاد است. بعد هم گفت: بله، آزاد است، اگر بنده مىبود كه اين سروصداها بيرون نمىآمد. گفت: آن مرد چه نشانههايى داشت؟ علائم و نشانهها را كه گفت، فهميد كه موسى بن جعفر است. گفت: كجا رفت؟ از اين طرف رفت.
◽️پايش لخت بود، به خود فرصت نداد كه برود كفشهايش را بپوشد، براى اينكه ممكن است آقا را پيدا نكند. پاى برهنه بيرون دويد. (همين جمله در او انقلاب ايجاد كرد.) دويد، خودش را انداخت به دامن امام و عرض كرد: شما چه گفتيد؟ امام فرمود: من اين را گفتم. فهميد كه مقصود چيست. گفت: آقا! من از همين ساعت مىخواهم بنده خدا باشم، و واقعاً هم راست گفت. از آن ساعت ديگر بنده خدا شد.
(سیری در سیره ائمه اطهار علیه السلام اثر شهید مطهری