لالم از توصیف این لذت ، چشیدن لازم است
خواندن یک « جامعه » دور قبور ســــــــــــــــامــرا
#پست
#امام_هادی
#حمیدعلیمی
?•°•°• ما سامرا نرفته گدای تو میشویم ای مهربان امام فدای تو میشویم هادیِ خلق، کوری چشمان گمرهان پروانگان شمع عزای تو میشویم #شهادت_امام_هادی_تسلیت_باد ? #ࢪجب
مواد لازم:
* آرد کاملا سفید :300 گرم
* کره :150 گرم
* تخم مرغ :یک عدد
* روغن مایع :یک قاشق سوپخوری
* جوهرلیمو:1/2 قاشق چایخوری
* وانیل :1/2 قاشق چایخوری
* نمک :یک قاشق چایخوری
* آب خنک :یک فنجان
طرز تهیه: ?
ابتدا در ظرفی تخم مرغ ، جوهر لیمو ، روغن مایع ، آب و نمک را با هم مخلوط کنید و هم بزنید. کاسه بزرگ دیگری را انتخاب کنید و آرد را داخل آن بریزید و وسط آرد را گود کنید. سپس مخلوط تخم مرغ رابه آرد اضافه کنید و هم بزنید تا خمیر یک دستی و نرمی به وجود بیاید.
خمیر به عمل آمده را یک ساعت استراحت دهید تا حجم آن تغییر کند.
بعد از جا افتادن خمیر ، روی میز کار یا سطح صافی ،مقداری آرد بپاشید و خمیر را روی آن به شکل مربع پهن کنید.قطر خمیر نباید بیشتر از2 سانتی متر باشد.
سپس کره را در میان خمیر قرار دهید و خمیر را از چهار طرف روی کره بپوشانید. بعد آرام آرام به وسیله وردنه روی خمیر ضربه بزنید. تا کره وسط خمیر کاملا نرم شود.
خمیر بدست آمده را به قطر یک سانتی متر باز کنید و بعد آن را به شش لا، تا بزنید.
خمیر تا شده را 20 دقیقه ای در جای خنک قرار دهید تا کمی خودش را بگیرد و بعد مجدداً آن را به ضخامت یک سانتی متر پهن کنید.
برعکس دفعه قبل اینبار ، عرض خمیر را شش لا ، تا بزنید.
و دوباره آن را به مدت 20 دقیقه در جای خنکی قرار دهید.
این کار را 6 بار تکرار کنید و هر بار خمیر را باز کنید و شش لا تا بزنید. دقت کنید هر بار که این کار را انجام دادید، با برس آرد اضافه روی خمیر را کنار بزنید.
در مرحله آخر خمیر را به ضخامت یک سانتی متر پهن کنید و با آن شیرینی مورد نظرتان را درست کنید.
با این خمیر میتوانید شیرینی هایی مثل شیرینی پاپیونی، نان خامه ای ، زبان، ناپلئونی ،قیفی و ولوان را تهیه کنید.
برای تهیه شیرینی زبان خمیرهزارلا آماده شده را به ضخامت 5/1 تا 1 سانتی متر و به شکل مربع یا مستطیل باز کرده و با قالب مخصوص شیرینی ، خمیر را قالب می زنیم . سپس با نوک کارد تیزی از طول وسط خمیر را یک برش 2 سانتی می زنیم. خمیر ها را داخل سینی میچینیم و بعد روی آنها را با مخلوط شربت کارامل و تخم مرغ تزیین میکنیم و در وسط پنجره فر با حرارت 200 درجه سانتی گراد به مدت 20 دقیقه قرار میدهیم تا شیرینی ها کاملا پف کرده و بپزند.
نوش جان ?
زرده تخم مرغ 1 عدد
روغن جامد یا کره 100 گرم
پودر قند 60 گرم
نشاسته ذرت 35 گرم
آرد 150 گرم
پودر هل نصف قاشق چایخوری
زعفران دم کرده یک قاشق غذاخوری
ابتدا روغن و پودر قند و با دور تند همزن بزنید تا حجیم و کرم رنگ بشود . حدود سه چهار دقیقه بعد زرده تخم مرغ و پود هل و زعفران را اضافه کنید و هم بزنید حالا همزن و بگذارید کنار آرد و نشاسته ذرت و مخلوط کنید و الک نمایید و کم کم اضافه کنید و با لیسک هم بزنید به هیچ وجه ورز ندهید. خیلی راحت با لیسک جمع می شود خمیرخیلی لطیف است . خمیر را داخل کیسه فریزر بگذارید و به مدت نیم ساعت بگذارید یخچال .
پس این زمان خمیر و با وردنه پهن نموده و قالب بزنید قبلش کف سینی کاغذ روغنی بگذارید و شیرینی ها راکه قالب میزنید تو سینی بچینید و سینی و انتقال بدهید به فر از قبل گرم شده به مدت ده دقیقه با دمای صد و هشتاد درجه.
آرد175گرم
پودر قند50گرم
زرده یک عدد
کره 100گرم (در نظر بگیرید با کره به نسبت روغن جامد مدت نگهداری شیرینی کمتر میشه )
پودر بادام (بادام بدون پوست ) 2قاشق غذاخوری
وانیل کمی
طرز تهیه:
ابتدا کره همدمای محیط رو با پودر شکر بزنید تا کرم وسبک بشه.
بعد زرده ووانیل رو اضافه کنید وتا حد یکدست شدن بزنید وپودر بادام رو هم اضافه کنید وبازم با همزن بزنید.
اگر خواستید پودر کاکائو اضافه کنید به همون مقدار از آرد کم کنید .
در آخر آرد الک شده رو کم کم به مواد اضافه کنید وبا لیسک مخلوط کنید ودر آخر کمی ورز بدید البته زیاد نه چون به روغن میفته.
بعد داخل کیسه فریزر نیم ساعت داخل یخچال استراحت بدید.
بعدازاستراحت خمیر رو بین کاغذ روغنی باز کنید وقالب بزنید با هر قالبی که دوس داریدودر سینی فر که داخلش کاغذ روغنی پهن کردید بزارید ودر فر 180 درجه به مدت تقریبی 30 دقییقه بپزید.
بعداز پخت بزارید کامل سرد بشه و هرجور دوست دارید تزیینش کنید . من اول داخل شکلات تلخ اب شده زدم ، بعد روش بادام تفت داده شده خام گذاشتم، با شکلات سفید اب شده و پودر پسته در نهایت تزیینش کردم .
در حالیڪه میگوید
#محرم مال ما نیست
برایِ عربھاست …
#ولنتاین را با شڪوه تر از گذشتہ
برگزار میڪند :)
حتما بخونید??
? #استخدام
⭕️ هر وقت بابام میدید لامپ اتاق یا پنکه روشنه و من بیرون اتاقم ، میگفت:
چرا اسراف؟ چرا هدر دادن انرژی ؟
آب چکه میکرد، میگفت: اسراف حرامه !
اطاقم که بهم ریخته بود میگفت : تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه …
حتی در زمان بیماریش هم تذکر میداد
تا اینکه روز خوشی فرارسید؛ چون می بایست در شرکت بزرگی برای کار مصاحبه بدم.
با خود گفتم اگر قبول شدم ، این خونه کسل کننده و پُر از توبیخ رو ، ترک میکنم! ?
☢ صبح زود حمام کردم ، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون که پدرم بهم پول داد و با لبخند گفت: پسرم!
1- مُرَتب و منظم باش؛
2 - همیشه خیرخواه دیگران باش
3- مثبت اندیش باش؛
4- خودت رو باور داشته باش؛
? توی دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم از نصیحت دست بردار نیست و این لحظات شیرین رو زهرمارم میکنه!☹️
? با سرعت به شرکت رویایی ام رفتم.
وقتی به در شرکت رسیدم، با تعجب دیدم هیچ نگهبان و تشریفاتی نبود، فقط چند تابلو راهنما بود!
به محض ورود، دیدم آشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته ، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله …
اومدم تو راهرو ، دیدم دستگیره در کمی از جاش دراُومده ، یاد پند پدرم افتادم که میگفت: “خیرخواه باش” ؛ دستگیره رو سرجاش محکم کردم تا نیوفته!
از کنار باغچه رد میشدم ، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو ، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه ؛ لذا شیر آب رو هم بستم ...
? پله ها را بالا میرفتم ، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ ها روشنه، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه میشد ، لذا اونارو خاموش کردم!
به بخش مرکزی رسیدم و دیدم افراد زیادی زودتر از من برای همان کار آمدن و منتظرند نوبتشون برسه
چهره و لباسشون رو که دیدم ، احساس خجالت کردم ؛ خصوصاً اونایی که از مدرک دانشگاههای غربی شون تعریف میکردن!
عجیب بود ؛ هر کسی که میرفت تو اتاق مصاحبه ، کمتر از یک دقیقه میامد بیرون!
با خودم گفتم : اینا با این دَک و پوزشون رد شدن ، مگر ممکنه من قبول بشم؟عُمرا !!! ?
بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن!
باز یاد پند پدر افتادم که “مثبت اندیش باش” ، نشستم و منتظر نوبتم شدم
اون روز حرفای بابام بهم انرژی میداد
توی این فکرا بودم که اسممو صدا زدن.
وارد اتاق مصاحبه شدم ، دیدم 3 نفر نشستن و به من نگاه میکنند.
یکیشون گفت :خب از چه روزی میخوای کارتو شروع کنی؟!
یه لحظه فکر کردم داره مسخره ام میکنه !
یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده ام
? یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی!!! ?
با تعجب گفتم: هنوز که سوالی نپرسیدین؟!
گفت: چون با پرسش که نمیشه مهارت داوطلب رو فهمید، گزینش ما عملی بود.
با دوربین مداربسته دیدیم ، تنها شما بودی که تلاش کردی از درب ورود تا اینجا ، نقصها رو اصلاح کنی …
در اون لحظه همه چی از ذهنم پاک شد! کار ، مصاحبه ، شغل و …
هیچ چیز جز صورت پدرم رو ندیدم…
کسی که ظاهرش سختگیر اما درونش پر از محبت بود و آینده نگری… کسی که سعی داشت همیشه ما رو مودب بار بیاره…
#نصیحت_پدرانه
?صلوات
سرهنگ عراقی گفت"برای صدام صلوات بفرستید” ?
برخاستم با صدای بلند داد زدم? ” سرکرده اینها بمیرد صلوات ? ” طوفان صلوات برخاست ??
“قائد الرئیس صدام حسین عمرش هرچه کوتاه تر باد صلوات” ?
سرهنگ با لبخند ? گفت بسیار خوب است . همین طور صلواات بفرستید
“عدنان خیرالله با آل و عیالش نابود باد صلوات ” طه یاسین زیر ماشین له شودصلوات طوفان صلوات بود که راه افتاد…
در حدود یک ساعت نفرین کردیم و صلوات فرستادیم??
#طنزجبهه
?درماه رجب، وضعیت عالَم، عادی نیست!
اتفاقات خاصی رخ خواهد داد…
فقط باید نحوهی رویارویی با آنها را آموخته باشیم.
?تاگفتم السلام علیکم دلم شکست
?نام مهدی بندِ دلم را، زِ هم گسست
?ای اسم اعظمت به زبانم عَلَی الدّوام
?ماجاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهی الکلام
✍️ از ثوبان غلام پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده که گفت :
? ما جمعی در خدمت پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله) بجایی می رفتیم عبورمان به گورستانی افتاد ، حضرت اندکی در میان قبرها بایستاد و سپس به راه افتاد. من عرض کردم توقف شما در قبرستان به چه خاطر بود؟
حضرت سخت گریه کرد و ما نیز محزون و گریه کردیم، سپس فرمود:
☘️ ای ثوبان اینان در قبرهایشان معذّبند آنچنان که من ناله آنها را شنیدم و دلم به حالشان به رحم آمد و از خدا خواستم عذابشان را تخفیف دهد و خداوند اجابت فرمود و اگر اینها در #ماه_رجب روزه گرفته بودند، در قبرهایشان عذاب نمی شدند.
? عرض کردم : یا رسول اللّه روزه و عبادت در ماه رجب از عذاب قبر ایمنی می دهد؟
? فرمود: آری سوگند به آنکه مرا به حق فرستاد هر مرد و زن مسلمانی که یک روز از #رجب را روزه بدارد و یک شب آن را به عبادت برخیزد و جز رضای خدا نظری نداشته باشد عبادت هزار سال در نامه عملش ثبت گردد که روزهایش را روزه و شبهایش را به عبادت گذرانده باشد و…
? بحارالانوار، ج۴۹، ص۳۹