11 دی 1399
دستانش را اینطور واضح ندیده بودم…. چروکهای ناچروکی که رد نگاهم را روی دستانش میخکوب کرد… و غمی که بردلم نشست…. دخترکی که باهوش و سرحال و شاگرد اول همه چیزبود،حالا مادرشده،مادر وجان خانه. دخترکی ک تادیروزخم به ابرو نیاورده بود،اینبارهم… بیشتر »
نظر دهید »