13 مرداد 1400
خفگی! مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند. پنجره های اتاق باز نمی شد. نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی توانست آن را باز کند. با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد، و سراسر شب را راحت خوابید. صبح روز بعد… بیشتر »
نظر دهید »
11 مرداد 1400
بعضی آدمها ، انگار چوب اند… تا عصبانی می شوند، آتش میگیرند، و همه جا را دودآلود میکنند، همه جا را تیره و تار میکنند، اشک آدم را جاری می کنند. ولی بعضیها این طور نیستند؛ مثل عودند. وقتی یک حرف میزنی که ناراحت میشوند، و آتش میگیرند، بوی جوانمردی و… بیشتر »
22 اسفند 1399
فرزند؛ هفت سال آقاست.[با او جوری برخورد کنید که انگار پادشاهست] هفت سال بنده.[به تدریج آدابِ کارها را با جذابیت به او بیاموزید] هفت سال وزیر.[قابلیّتِ کارسنگین و نیز مشورت دهی را دارد] اگر تا 21سالگی، اخلاق و رفتارش را پسندیدی[که خوب] وگرنه به حالِ… بیشتر »