18 دی 1399
#به_قلم:سیده فاطمه موسویان اصل بودن تو باغ ویلایی و امکاناتی ک تو اون دوره،کمتر کسی داشت،حس خوبی بود ک هر دختری آرزوش روداشت . پدر دختر به دامادش گفت که بزرگواری کردی ک دختر نوکر خودت رو گرفتی اما اگه یه وقت خواستی دوباره زن بگیری اجازه داری . داماد که… بیشتر »
نظر دهید »
12 دی 1399
#صهبای_شهادت #او_یک_فرمانده_بود چه خواب شیرینی و راحتی خوشبحالت که کارناتمامی نداشتی بر روی زمین.وهم دنیایت آباد بود وهم قطعا آخرتت و مصداق(( الدنیا مزرعه الاخرت)) در وجودت تجلی شد. میدانم چشمانی که بستی برای این بوده که خواب را… بیشتر »
11 دی 1399
*#به_قلم:سیده فاطمه موسویان اصل نمیدونم کی این حالو داره خوشبحالش… امامن خاطره ندارم ارباب… روم نشد به کسی رو بزنم جز؛به خودت… کاش من هم خاطره داشتم ازت؛که تواین وقت؛باهاش جون میدادم… اما فک میکنم بندهای آخرزیارت عاشورا،حال منو… بیشتر »
14 آبان 1399
روح و جانم را به تو گره میزنم به تو که بند بند وجود وجسمت روضه دارد… روضه ای به نام مقتل؛به نام جسم صد چاک؛به نام غارت و اسارت و گلوی بریده. وداغ هایی که در حنجرت ماند وبرای همیشه تاریخ را سوزاند… سوزاندنی که هیچوقت خاموش نخواهدشدعین راس به… بیشتر »
05 آذر 1398
دل ابرها هم میگیرد،وقتی که رنگشان تیره میشود! خودم دیدم که دل ابرهم گرفت وقتی که رنگش سیاه شد چنان غرشی کرد که رنگ آسمان پرید! دلش که گرفت،سمت خورشید رفت و روزگار آن راهم سیاه کرد! دل ابر هم میگیرد باهمه سبک دلی اش!دلی ندارد اما باز هم گرفته! وای به حال… بیشتر »
03 آذر 1398
امسال،شدیم ۳ تا!! ۳ تا طلبه توی خونه و حوزه. نمیدونم کدوم یک از بچه های کوثرنت بود که گفت با آبجیش تو حوزه هستن و کوچیکتره پایه اش بالاتره،منم گفتم خوشبحالشون! امسال هم تشویق شد تا منم دوتا از خواهرهام رو دعوت کنم حوزه.البته خودشون هم تمایل داشتن. منم… بیشتر »
11 آبان 1398
یا شاهد کل النجوی… خدایا این جمله آرامم میکند ک تو شاهد تمام نجواهایی… حتی نجواهایی ک در درون ادمهاست،و تو همه را میشنوی ای سمیع و بصیر…وآن لحظه ک دلها تلاطم دارد،چه آرامشی را میدهی ک آرام میکند تلاطم های درونی را… این جمله که… بیشتر »
11 آبان 1398
خدایا جز تو پناهی ندارم،پناهم باش تا ته دنیایت. ته دنیایت را نمیدانم تا کجاست اما محبتت را میدانم که بی انتهاست. خودت ته دنیایت را میدانی با تمام مشکلاتش،با تمام سختی هایش،با تمام زیبایی هایش؛ولی من بی خبر از همه شان، ک در کجا سراغم می آیند،اما به امیدت… بیشتر »