گهگاهی که دلم میگیرد چرخی میزنم در فضای بازار رضا و عکس ها و قابهای روی دیوار.
و اسمها و عکسهایی که روی تابلو ؛قاب شده اند.
اما راهم نمیدهند برای زیارت….نمیدانم چرا….نمیدانم چون دلم گرفته یا اینکه لایق نشده ام….
با اشک تا دم در ورودی،از حائل های زیارت هم میگذرم اما دستم به ضریح نمیرسد و برمیگردم.
اما همه اینها در صفحه گوشیم اتفاق می افتد و آخرش ختم میشود به درخواست زیارت نیابتی از خدام حرم…
کاش هربار که دل هوایی حرم میشد راهش بود و میرفت آدم….
کاش آقا،مارا هم به خانه اش دعوت کند.از بساط سفر ،فقط پای آمدن را دارم….آقا مهمانم کنید به سرایتان….
به قلم:ف؛موسویان اصل
#به_قلم_خودم
گاهی دلت چنان میگیرد که ترجیح میدهد هیچ نگوید تا ببشترازین؛خوار نشود برابر دنیای گذرا…
فقط میگذرد تا دراین دنیای گذرا،مثل زمان که میگذرد؛اینهم گذشته باشد….
زمان پیرو زرد و سردش میکند اما درسی میشود که تا ابد یاد بگیرد بجای دل بستن به زمانه؛به خدای زمان و روزگار؛ دل ببندد.
⬅️"بخشـــی از وصیــت نامه تخــریــب چـــی شهیـــد نوجوان “کاظم مهـــدی زاده”
?️شهادت: تیر 1365 عملیات کربلای1 – مهران - ارتفاعات قلاویزان
?️مــی خواستــم بـزرگ بشـــم
درس بخــونــم
مهنــدس بشـــم
خاکمــــو آبــاد کنـــم
زن بگیــــرم
مادر و پــدرمــو ببــــرم کربــلا
دختـــرمـــو بـزرگ کنــــم ببـــرمــش پارک
تو راه مــدرسه با هـــم حرف بزنیـــم
خیلـــی کارا دوسـت داشتــــم انجـــام بـــدم
خــب نشــــد …!
…
?️بایـــد مــی رفتـــم از مـــادرم، پـــدرم، خاکم، نامـوســـم، دختــــــرم و … دفاع کنــــم.
رفتـــم که
دروغ نباشـــه
احتـــــرام کم نشــه
همــدیگـــرو درک کنیـــم
ریــا از بیـــن بــره
دیگـــه توهیـــن نباشـــه
محتــاج کســـی نبــاشیــم!
┏━━━???
┗━━━???━━━┛
روزگاریکه بجای جواب خوبی به آدمها و رفتار خوب،برعکسش رو انجام میدن؛تنهاچیزی که آرومت میکنه از داغیِ روزگار؛خنکی های سنگ حرم امام رضاست….
جایی که حتی توی صف موندن برای زیارتش هم لذتبخشه و دوسنداری از حرم بیرون بیای.
جایی که عطر حرم،صدبار بهتراز ؛هر دار و دواییه….
اما دوری از حرم بدترین درده و درمان،دیدن حرم و زائر شدنه…ک فراموش کنی روزگار هزار رنگِ رنگ رنگ بی رنگ!!
خدایا نصیبمون کن زیارت این دارالشفای خانه آقای آفتاب طلایی مشهد رو !!
#به_قلم:ف؛موسویان اصل
#به_قلم_خودم
دلتنگی یعنی با اینکه درست تموم شده ولی بازهم یاد خاطرات حوزه بیفتی،و حال و احوالت بره سال اول طلبگی.
اونوقتی که عازم مسجد جمکرلن بودی و حال و هوای عجیب و قشنگ توی راه،با مداحی(هوای حسین هوای حرم…)یکی بشه و هرکی ی حال و هوایی بشه…
و قشنگ تر دیدن گنبد سبز مسجد جمکران از حیاط خوابگاه و لذت بردن ازین نعمت…
خدایا دلتنگیمون خیلی زیاده،خودت راه و چاره و مسیرش رو هموار کن برامون.آمین
#به_قلم_خودم
زیر پلکهای آبی سایه کشیده مخملی رنگ روزگار،اعلامیه ها،به دیوار میشود!!
و رنگ سایه مخملی بر عمر آدم میزند!!خدا میداند چه اندازه آدم در رنگ قهوه ایِ خاک خوابیدند….
اما میگویم خدایا مارا به اندازه پلک برهم زدن،به خودمان وا مگذار!!الهی امین
#حاج_قاسم هم خیلی عجیبه ها !!
هم شب حضرت قاسم میشه براش گریه کرد
هم شب حضرت علی اکبر
و هم شب علمدار
? داغ غربت ؛ دست مقطوع ؛
روضه یِ انگشترت
اسم قاسم ، جسم قاسم ،
اِربا اِربا پیکرت …