#شعــر ☕️?
بد شڪستہست دلم این همہ دلدارےِ تو
آب دادن بہ گلے سوختہ را مےماند…
#جواد_منفرد
راهِ مرا اشاره شو! من به کجا رسیدهام؟
هر چه دویدهام تو را خسته شدم ندیدهامث
#الهام_منصور
#شعــر ☕️?
آمدۍ جانم به قربـانت ولۍ دیر آمدۍ!
بۍ وفا حـالا ڪه از جانم شدم سیـر آمدۍ؟
#لاادری
کاش روزی برسد
که به هم مژده دهیم
یوسف فاطمه آمد
دیدی؟!
من سلامش کردم
پاسخم داد امام ?
پاسخش طوری بود!!
با خودم زمزمه کردم که امام
میشناسد مگر این بی سر و بی سامان را؟!
و شنیدم فرمود:
تو همانی که فرج میخواندی♥️
#الهیعظمالبلا…
تنهایی یعنی
یا زهرا
دل ماهم
مثل پهلوی شما
شکسته…
السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا دستگیرمان باش آقای پناه بی پناه ها و حج فقرا…..
به سمتت درتز شد هردستی خالی برنگشت،چه در حرم ،چه از راه دو در خانه….
واین نشانه رئوفی توست و جایی سراغ ندارد،گدایت،این رافت را….
مگر از منبع خداوند….
پناه و نجات و عزیزمان تویی مارا دریاب…
#به_قلم_خودم
خیلی مردم خداپرست شدن،شیطان پرستی هم مد شد تو فیلمها!
یا هدفشون مسخره کردن هست؛اونم با اسم خدا…..
معلوم نیست هدف نویسنده و کارگردان ها چیه که درقید هیج نیستن.و تازه بازیگرها بااین سبک فیلنها رها تر شدن!!
خدا به داد این بچه ها برسه که معلوم نیست چی به چیه…
.#به_قلم_خودم
جواب به گرگیج
بمناسبت روز پرستار
بیمارستان بودم و شاهد این صحنه زیبا.
#به_قلم_خودم ساعت از 12شب گذشته بود و خانمی روی صندلیهای بیمارستان خوابش گرفته بود و چادرش رو روی سرش کشیده بود.منم که برای همراه بیمار رفته بودم،با خانم هم صحبت بودم و اون هم همراه بیماربود.*
*خلاصه دستش افتاده بود و پرستار بنده خدا فک کرده بود حالش بده و سریع اومد و دستگاه فشار و اکسیژن سنج و آورده بود و شروع به کنترل کرد!
واقعا من از دور شاهد این صحنه زیبا بودم که بدون اینکه این خانم جزء بیمارشون باشه و یا پرونده پزشکی داشته باشه بی دریغ وظیفه شو انجام داده.*
#به_قلم_خودم
نمیدونم سپردن بچه کوچکتر به بچه بزرگتر درست هست یا نه،اما عکسهایی که دیدم نشون میداد نباید سپرد!!
بچه بزگتر خرس پشمی و شاخسین و ….روی خواهرکوچولوش انداخته بود و اون بنده خدام جیکش درنیومده بود و از گرمای زیاد بیحال افتاده بود.
و برادرحتی اومده بود سلفی گرفته بود و در زوایای مختلف! و روی وضعیت واتساپش گذاشته بود!!و هجوم پیامهابود برای مادربچه ها که؛ کجایی بچه هات کنارتن!!؟
#به_قلم_خودم
#آه_صبح #به_قلم_خودم
هنوزهم داغش سنگینه ،به سنگینی اون روز که خبراومد…که مثل قاسم فرزند حسن شدی..
اونشب و اون ساعت خواب به چشم هام نمیومد،درحال عبور از لاین های مجازی بودم ،نور گوشی تو فضای تاریک اتاق پخش میشد.
در حین عبور از صفحه مورد نظر بودم که از بی خوابی ازش میگذشتم که ،خبری پخش شد،شهادت سردار سلیمانی!
گفتم این دروغا چیه ؟؟اصلا کیه!!
بی هوا رفتم اسمشو سرچ کردم و دیدم نه،واقعا خیلی آدم بزرگیه.
*گفتم مجازی پراز دروغه الانم اینم روش.
اما اسمشو شنیده بودم اما خیلی نه.چون بزرگهای ما رو نمیشناسونن وقتی میرن و میشنویم داغ میشیم کی بودن….تو نوشته اومده بود که داعش رو ازبین برده و فرمانده و….ذهنم حساس بود و خواب ب چشمم نیومد و تاصب گفتم خدایا دروغ باشه.آدمی که برای آبرو امنیت میجنگه حتما خیلی بزرگه.*
*راستش کوثرنت اومدم گفتم وا؛چرا طلبه ها این خبرو پخش کردن ،دور از جون دیونه شدن!
صبح شبکه خبر رو روشن کردم که بگن دروغه،که نوشته قرمز “خبرفوری"از درستی دروغ دیشب تو مجازی؛خبر میداد…*
یک آن هرچی خوندم از سردار،انگار صدایی بود که روی فیلم و عکسهایی که پخش میشد، خونده میشد…و بازهم با کمال ناباوری شبکه ها رو تند تند عوض میکردم؛ همه نوار تسلیت داشتن و گریه و گریه و حال بد که تمومی نداشت و نفرینهایی که با اشک همراه بود عین موشک به قلب دشمنان حاج قاسم بود میفرستادم،یاد قاب عکسی افتادم از سردار که چندسال پیش بهم هدیه دادن و من فقط اون زمان اسمش رو روی قاب باعکسش میدیدم.
*و اینبار کلمه شهید رو باید بهش خودم اضافه میکردم….صدای آهنگ چمرونه که برای عزا و ادمهای دلیر تو استان ما زده میشه،زده شد و گریه هاو اشک ها و شیون همه که تمومی نداشت و نداره…
راستی غمت از چی بود که هنوز دلمون داغ داره حاجی…*
#به_قلم_خودم
نمیدونم درون قبر چی میگذره اما قطعا جایی که حق کسی رو خوردیم خدایی نکرده،دل شکوندیم و بلد نبود جواب بده و سکوت کرد و اشکش تو قلبش جاری شد،حرفی زدیم و راهی سد کردیم و دلی درد اوردیم چون دل خودمون مهم بود و ولش کردیم؛
همه و همه و همه یادمون میاد ها….تو که حاضرنبودی حتی کسی کنارت وایسه و هزار بار توهین و تحقیرش کردی حالا برا همون کارت گیره!!
البته توجیه هامون به هر اسمی که رو کارمون گذاشتیم؛بیشتر !!
پس بیشتر اسمع و افهم!!