- زود بزرگ شدم !
وقتے هم سن و سالهاے من ..
داشتن بچگے مےڪردن ؛
ولے من ڪم مےخوابیدم تا صبح ِ زود هیئت برم “(:
- زود بزرگ شدم !
وقتے همہ میگفتن :
براے خودت مَردی شد …
من تو چاے خونہ ، استڪان میشستم !
- زود بزرگ شدم !
وقتے بیمھرے آدمها رو دیدم ..
وقتے دلڪندم از همہ ، فھمیدم ڪسے جز تو رو ندارم !
دنیا و آدمهاش رو میخوام چیڪار ؟!
چرا دل ببندم ب ڪسے …
وقتے همہجوره هوام رو دارے !
روے هیچڪسے حساب باز نمیڪنم ؛
چون خیرے از روزگار ندیدم ..🚶🏿♂
عشق هاے زمین ُ بیخیال ؛
تو خودت نھایت عشقے ..
نھایت دوست داشتن !
و لابلای این بینھایتها …
چقدر خوشبختم که شمارو دارم ؛
اباعبدالله"(:♥️
[ ب قلم ِ سید مهدی ]
بہقولحـٰاجمھدۍ ..
منڪہۍڪربلـٰانیومدم ..
اِنتظـٰاردارۍحالَمخوبباشہ ..؟
نہاَربـٰابحـالَمبَدھ ..
خیلۍبَد ..
میگویی دوستم نداری!
اما
خیره میشوی
گل میخری
با من که حرف میزنی صدایت را صاف میکنی،
شعر میخوانی
باشد. .
قبول جان دلم!
اصلا تا باشد از این دوست نداشتن ها :) . .
نفسم بند نفسهای کسی هست”
که نیست…!!!
بی گمان در دل من جای کسی هست”
که نیست…!!!
غرق رویای خودش پشت همین پنجره ها”
شاعری محوتماشای کسی هست”
که نیست…!!!
مثل هرروز نشستم سرمیزی که فقط”
خستگی های من وچای کسی هست
که نیست…!!!
زیر باران دو نفر,کوچه،به هم خیره شدن”
مرگ این خاطره ها پای کسی هست”
که نیست!
سنی ندارد عاشقی کردن
فرقی ندارد کودکی پیری،
هر وقت زانو را بغل کردی
یعنی تو هم با عشق درگیری:)
{🍁🌩}
اره درست خوندی،با توام که غیرتت جابجا شده.
با تو که روی خواهرت غیرت داری،اما رو خانمت نه.روی حیوون خونگیت غیرت داری،اما …..
برادر غیرت یعنی اینکه جای اینکه ب زنت اجازه هر پوشش ندی،نه خودت تو شبکه مجازی کنارش عکس و فیلم بذاری و ….
کمی کلاهت رو بالابنداز.این رسمش نیست اجازه بدی خانمت با هرپوشش بیرون بیاد.
هر عکسی رو پروفایلش بذاره….همش از دیروزهایی شروع شد که ماهواره اومد،فلان کانال تو گوشیت اومد،با فلان خانواده رفت و امد داشتی به اسم فرهنگ!!
فک کردی فرهنگ ینی نظارت نکردن رو خانواده و خانمت و خواهرت…
من از تو میپرسم خانمی که تا دیروز مرز حجاب رو رد کرده،امروز کلاه سرشه عکس میندازه با آستین کوتاه،فردا چجور خونوادت رومیخاد حفظ کنه؟چجور به همین حیا پایبند میمونه…..
به بابائیت بگو چارمو خانوم 3 ساله…..
امروز آخرین راه هم به بن بست رسید….
دیروز هم و همه روز ها….
اخرین نفر که منتظر برخوردش نبودم ،هم راه بن بست را گفت….
گلایه ام را به در خانه ات اوردم خانوم سه ساله…..
آنهم از کربلا…..که نشد که نشد…..خودم را روبروی ضریحت تصور میکنم خانوم سه ساله….که خنکای حرمت و سنگ های زمین حرمت،داغ دلم را خنک میکند….
گریه بی امان که جلوی چشمهایم را میبندد،و حتی نمیتوانم تصور کنم چجور آمدم….
آقا تو ارزش بده که من هم بیام…..
آقا ب ماهم نگاه کن مثه همون مریضی که تو کما شما رو دید و شفاعتش کردی
به باباییت بگو چارمو،خانوم سه ساله….
#یا_رقیه 💔 💔