#اربعین
#بازنشر
🏴 آنچه از اربعین آموختیم:
🔻خشاب گذاری فرهنگی!
🔹هدیه دادن باعث ایجاد الفت و رفاقت بیشتر می شود خصوصا اگر در فرصت ممتازی مانند اربعین و بین دو ملت ایران و عراق اتفاق بیفتد.
می توان در مسیر و داخل موکب ها به خادمان این مسیر و کودکانشان هدیه داد؛ از عکس و شکلات و گل سر گرفته تا نمک تبرکی و پوستر و پیکسل. نباید دست خالی بود. به تعبیر شهید ضابط باید “خشاب فرهنگی” را پر کرد و آنگاه راه افتاد!
#حجت_الاسلام_علوی
#یک_پیشنهاد
مثل دلقک فرعون
پیشنهاد علامه #مصباح_یزدی
وقتى حضرت موسى با برادرشان هارون براى دعوت فرعون آمده بود، یک لباس شبانى [چوپانی] پوشیده بودند و یک چوبدستى دستشان بود، آمده بودند به دربار فرعون. خدمه دربار پرسیدند: شما که هستید و اینجا چه کار دارید؟ موسی گفت: من پیغمبر خدا هستم و آمدهام فرعون را دعوت کنم. خدمه دربار به آنها خندیدند و گفتند: از اینجا بروید. فردا حضرت موسى با هارون باز به دربار فرعون آمدند و همین جریان تکرار شد. در روایت نقل شده که آنها چهل روز به دربار فرعون مى آمدند اما کسى راهشان نمىداد.
فرعون دلقکى داشت که وقتى خسته میشد، برایش بازى در مى آورد و او را مىخنداند. این دلقک چند بار در راه رفتن به دربار دیده بود که چوپانى ایستاده و چوبی در دستش است و مىگوید: من پیغمبر خدا هستم و آمدهام فرعون را دعوت کنم. یک روز این دلقک لباس چوپانى پوشید و چوبی به دست گرفت و به کاخ فرعون رفت و جلوى فرعون ایستاد. فرعون پرسید: این چه لباسى است که پوشیدهاى؟ دلقک گفت: من پیغمبرم؛ آمدهام تو را دعوت کنم. فرعون و اطرافیانش به خنده افتادند و این یکى از سوژههاى خندیدن فرعون شد و هر روز این لباس را مىپوشید و مىآمد به دربار و میگفت: من پیغمبرم و آمدهام تو را دعوت کنم؛ یا قبول کن، یا عذاب نازل مىشود. درباریان هم مىخندیدند. بالاخره یک روز فرعون گفت: این حرف را از کجا یاد گرفتهاى؟ دلقک گفت: کسى هست که مىآمد مقابل دربار و این حرفها را میگفت. فرعون گفت: بگویید خودش بیاید تا او را ببینیم. این جریان زمینه اى شد که موسى را به کاخ فرعون راه دادند. فرعون به موسی و هارون اجازه داد تا آنها را ببینند و بخندند.
وقتى عذاب بر فرعونیان نازل شد و همه آنها غرق شدند، خطاب رسید که این دلقک را نجات دهید. فرشته ها گفتند: این هم از اصحاب فرعون و کافر است. خطاب آمد که این لباس دوست ما را مىپوشید و اداى دوست ما را در مى آورد.
معنای این حرف این است که گاهى ادا درآوردن هم مطلوب است…
خدایا! … ما را مثل دلقک فرعون ببخش؛ آخر ما هم لباس دوست تو را مىپوشیم؛ ما هم دم از امام حسین مىزنیم….
(علامه مصباح یزدی، عرفه 1385)
—-
خدایا! ما چند روز ادای آدمحسابیها را در میآریم. میآییم قاتی دوستای خوبت، زائرای حسینت. همین قدر کم رو از ما بپذیر
یادم نمیره اوّلای صبح…
نرسیده به نجف، جلوی ماشینمون رو
با #تبر 😳 بله با #تبر گرفتن برای پذیرایی!
میگفت: زائر قدم بذار رو چشمهای ما…
راننده عراقیمون میگفت:
نایستیم، واقعا میزنن!!!
دلم برا صفاشون تنگ میشه
پ.ن:
کاش این سبک زندگی از فردای اربعین بیاد توی زندگیامون
#اربعین | #امام_حسین
سلام اقای امام حسین مارو هم توخدمت ب خودتون اولین نفر قرار بدید
•
گفت:تاپیـادهنروۍ
نمی توانۍدرڪڪنۍ
پرسیدم:چه چیزۍرا؟!
گفت:ذرهاۍازشوقزینب
براۍزیـارتدوبـارهۍبرادر را..!’
#امام_حسین(ع)
#کربلا
#اربعین
امید اخر منی ارباب
بهقولآقایعبدالرضاهلالی
هیچکسنمیتواندتوروبهاندازهٔ
اونکسیکهبراشگریهکردی،
دوستتداشتهباشه!
یاقتیلالعبراتحسین …
ولی اون لحظه که انگشتاتو محکم توی
تیکههای یخ فرو میبری و بعد از چند
ثانیه ناخونات صورتی میشن > > >
خلق تحویلم نمیگیرند ؛ تحویلم بگیر :)💔
تو که تحویلم نمیگیری همش تب میکنم . .
.
.
آقاۍِ امام حسین ، صدامو داری ؟
–وقت ِحضرت ِصدُبیستُهشت !
کتاب موکب آمستردام نوشتهٔ بهزاد دانشگر و ترجمهٔ هادی پورزعفرانی است. انتشارات عهد مانا این کتاب را روانهٔ بازار کرده است. این اثر روایتگر پیادهروی زائرهای اروپایی در اربعین حسینی است.
📗 کتاب موکب آمستردام عشق زائران اروپایی به امامحسین (ع) را به تصویر کشیده است. اندیشهٔ نگارش کتاب زمانی به ذهن بهزاد دانشگر رسید که داشت کتاب «پادشاهان پیاده» را مینوشت. او آنزمان به گروهی برخورد که از اروپا برای زیارت امام حسین (ع) آمده بودند و با اندکی پرسوجو فهمید که این گروه همین چند روزه تشکیل نشده و گروهی است برای تبلیغ دین اسلام و معرفی رسالت امام حسین (ع) در شهرهای اروپایی.
📕 نویسنده در «موکب آمستردام» با خردهروایتهایی هر چند کوتاه، از عشق و ارادت افرادی میگوید که در پیادهروی اربعین حضور داشتهاند.
بعضی از عطر ها نبض دارند..
گرم و بوسیدنی
#حرف_دلی
🏴🌹 السلام علی الحسین🌹🏴
بشیر عدنان ٢٦ ساله ، یکی از شهروندان عراقی است که در این ایام از ما دعوت کرد در منزلش بیتوته کنیم
پدرشان ، عدنان رحمت الله علیه در ابتدایی ترین پیدایش داعش به شهادت رسیده است
عدنان در زمان صدام که شیعیان را اجبار میکرده تا به جنگ ایران بیایند برای رهایی از این اجبار دستش را با آلات کشاورزی از دو جا شکست
بشیر بعد از شهادت پدر برای سرپرستی از خانواده تحصیل را رها کرد و به کار پرداخت
و با این حال از اطلاعات دینی و تاریخی و حتی تاریخ ایران و جغرافیای ایران و غیره بسیار بالایی برخوردارست
بشیر یک فرزند دختر به نام شمس نیز دارد
و اکنون یکی از کسانی است که در این ایام زوار را مخصوصا ایرانی ها را برای استراحت دعوت کرده با پذیرایی و اسباب راحتی شستن لباسهای زوار بسیار ابراز لطف میکند
ایشان یکی از هزاران عراقی است که میزبان زوار میشوند
#امام_زمان
#اربعین