همه در عزایت داغ دارند داغی ک تا ابد میسوزاند جگرمان را،ای مالک اشترعلی…
همه کمرمان خم شد از اینکه فقط دیدیم شما رفتید و ندیدیم آنچه ک فراسوی مرزها انجام دادید.و نگذاشتید ک ببینیم آنچه شما دیدید…
اما فقط صدایش ب گوش ما رسید از دفاعها و مقابله با داعش.
ما ک از کلمه داعش هم میترسیدیم وشما بودید ک نگذاشتید طعم تلخ و زهرمارش را هیچ ایرانی بچشد.
فقط میگویم هوای ملت مان راداشته باش نگذار خاموش شود این عشق جهانی و بابصیرتی ک ملتمان پیداکرد.
وتاسف بابت اینکه کسی درکتان نکرد مگر باشهادت شما….
حاج قاسم امروز پدرت برایت چای می ریخت و بین عزاداران و گریه کن هایت پخش میکرد.
کمرش خم شده بود ولی خم میشد و سینی چای بدست همه را پذیرایی کرد.
همه مردم ایران حواسشان راجمع کردند برایت کم نگذارند.
هرچند شما بیشترازین برایمان گذاشتید،
امنیت و عزت و افتخار….
این عزای شما عزایی است ک فرزند درحق سوگ پدر میگیرد و ما چند روزیست ک پدر نداریم.
راستی حاج قاسم الان ک از مرز میگذری امنیت را میبینی ک ب ما هدیه دادی و تو چه افتخار آفریدی
خیلی ازمردم موقعی ک شهدای مدافع حرم رو میاوردن درکی نداشتن ازاین شهدا،اما همون مردم وقتی ک دیدن یه سردار بجای اینکه پشت میز بشینه و دستور بده،خودش میره پشت خط مقدم و دستور حمله میده وآخرش با این طرز شهید میشه به عمق بزرگی و کارهاش پی میبرن بایدهم اینجور عزیزبشه وقطعا باعث شد ک دید مردم تغییر کنه و ایشون کل عالم رو تغییر دادن
کسی نمیشناختش حداقل تاقبل ازشهادتش!
حداقل تا دیروز قبل ازاعلام خبر شهادتش!
اما شاید امروز هم کسی نشناسدتش ب اسم و رسم قوم و خویش،اما باعث عزت و افتخاربودنش راهمه میشناسند.
بیخودنگفته ام ک اگر بگویم بارفتنت حس کردیم پدرمان را از دست دادیم.
وشاید بقول یکی ک حتی فقط برای محافظت از کشورهای ایران و عراق و …قدم میزدی در مرزها،همه حس کردند ک نبودت آرامش جهان و وجودمان را بهم میزند حاج قاسم.
پدری ات را ادامه بده ای پدرجان سرافراز ایرانم….
امروز شهرماهم شاهد این عزا داغ سنگین بود.
اما مراسم در شهر ما ب نحوی دیگر است.
سازچمری یه مراسمه ک تو استان ما واسه عزیزترین آدم زندگی ک فوت کنه و یا شهید باشه و یا جوونمرگ شده باشه میزنن.
من خودم اولین باربود ک این رو میدیدم.
آنقدر حزن داره این آهنگ ک مردم کل ایران وحتی شهرما سردار بزرگ رو مثه فرزند خودشون براش عزاداری کردن.
باشنیدن این صدا حس کردم ک واقعا خبر بزرگی هست و تکون شدید خوردم چون باورم نمیشد این خبر شهادت….
این ساز فقط برای بزرگان میزنن و سنگینی این عزا برام هزار برابر شد.تو سکوت و سرما و بارون شهر و صدای ساز چمری تو فضایی ک ابهام و ناباوری برام به باور تبدیل شد..
اما ازش خواستم ک کمکم کنه بمونم پای ولی زمان، امام خامنه ای و امام زمان، ان شاالله.
سردار دلها
بیخود کسی سردار نمیشود،آنهم سردار دلها!
سردار بودی ونشانت را ازدست رهبر ما گرفتی اما سردار مردم پیرو جوان عراق بودی.
نشان سردار بودنت را از کشور ما گرفتی اما کوچک و پیرهای سوریه،فلسطین فریاد میزنند دلت را که سردار دلهایشان شده!
راستی چه رمزیست اینکه اینگونه عزیز همه شدی!
سردار دلها بودن کشور و شهر و قومیت و ظلم و مظلوم بودن،نمیشناسد.
و تو این را خوب درک کردی ک صدای مظلوم شنیدن، یعنی من هم در ظلمی که در حقت شده؛ ای مردم عراق و سوریه و فلسطین من هم شریکم…
یکی بودن خودت با مردم مظلوم سبب بزرگیت شد.
اینبار عظمت و بزرگیت همین بس ک اگر دروغ نگویم کل جهان میشناسنت و چشمی نیست ک برایت نگرید با اینکه فقط خبر دفاع از مظلوم راشنیده اند.
تو فکر کردی ک خاموش کردی نقطه نور و جنبش نور را؛
اما زهی خیال باطل آنکه باید از نور استفاده میکرد مستفیض شد از منبع نور.
و اکنون پیر و جوان کشور و ملتم قاسم سلیمانی اند .
شماها نمیتوانید نور را خاموش کنید چون اکنون وقت بارور شدن شعله ها و ب ثمر نشستن شعله هاست.