•••
[بہ طعنہ گفت رقیبم:
ڪجاست دلبرِتو؟
بہ سینہ ڪردم اِشارَت?
ڪہ جاۍ او اینجاست:) ]
•••
کانال تلگرامی ما رو اول کپی کن بعد عضو شو.
? @mahdion73
✅ثابت قدمان
✍پیامبر فرمودند: « پروردگارا برادرانم را به من نشان بده! اصحاب گفتند مگر ما برادران تان نیستیم؟! حضرت فرمود: نه! شما اصحاب من هستید. برادرانِ من، مردمی در آخرالزمان هستند که به من ایمان می آورند با اینکه مرا ندیده اند. خداوند آنها را با نام و نام پدرانشان، پیش از آنکه از صُلب پدران و از رحم مادرانشان بیرون بیایند، به من شناسانده است. ثابت ماندن یکی از آنها بر دینش… مانند کسی است که پاره ای از آتش چوبِ درختِ «غَضا» را در دست نگه دارد! »
پی نوشت:«غَضا» نام درختیست بسیار محکم که آتش آن سوزان و ذغالش خیلی با دوام است
? بحار الانوار، ج۲، ص۱۲۴
?:
زیارت آرزومه نفسم تنگ شده….
دلـم واسـه ❤️
عقـب عقـب راه رفـتنای
جـلـوی ضریحـت ،تنـگ شــده :)
#بطلبآقا
#دلتنگےیعنےحالمن
#آداب زیارت
*|?|*دلم بہ مِھرِ ٺو و
آستانِ ٺو بند است
حقا که تو از سلاله فاطمــه ایی
باخنده خود به درد ما خاتمه ایی
زیباتر از این نام ندیدم به جهان
سید عـلــی حسینی خامنه ایی
#آقا_ترین_سید?
?در دنیای امروز :
فقر آتشی است که خوبیها را می سوزاند
و ثروت پرده ایست که بدیها را می پوشاند
و چه بی انصافند آنانکه
یکی را می پوشانند به احترام داشته هایش
و “"دیگری را می سوزانند به جرم نداشتن
دیدے وقتے کسے و
دوست دارے?، چقد زمانے که
عبارت “is tayping”
بالاے صفحه چتش میاد?
قند تو دلت آب میشه..!?
خدا همونقدر با عشق
منتظره ما باهاش
صحبت کنیم.?
#نماز_اول_وقت
#درحوالـےعطــرِیــاس??
قسمت #پنجم
آخرین میوه ?رو تو ظرف چیدم و رو به مامان گفتم:
_تموم شد!
در حالی که در قابلمه رو میذاشت روش گفت:
_دستت درد نکنه، حالا برو آماده شو، الاناست که پیداشون بشه?
چشمی گفتم و رفتم تو اتاقم،
مهسا آماده بود و پشت پنجره نشسته بود
نگاهش که به من افتاد لبخند مرموزی زد، منظورشو نفهمیدم بی توجه به لبخندش کمدم رو باز کردم تا لباس مناسبی پیدا کنم?
باز استرس تو تمام وجودم سرازیر شد، چرا انقدر دیوونه بازی درمیارم
شاید سمیرا راست میگفت من زیادی ضعف نشون میدم،
چشمامو بستم و زیر لب یه بسم الله گفتم تا شاید قلبم آروم بشه و بتونم درست تمرکز کنم …??
روسری مو که بستم صدای زنگ? بلند شد، باز این استرس،
باز دیدنش منو از همین حالا دیوونم میکرد،
از صبح که مامان گفته بود که عمو جواد اینا میان قلبم ?آروم و قرار نداشت ..
چـــ?ـــادرمو سر کردم،
مهسا هم چادر به سر از اتاق رفت بیرون، نگاهی به خودم تو آیینه انداختم من باید قوی باشم قوی،
نباید هیچ کس حس منو نسبت به اون بفهمه، هیچکس، هیچکس،حتی خودِ ?عباس!?
صدای سلام و احوال پرسی شون که اومد از اتاق اومدم بیرون
عمو جواد اولین نفر بود که نگاهش بهم افتاد لبخند مهربونی بین ریش های نقره ایش نشست:
_سلام دخترم?
سلامی دادم و سرم رو به زیر انداختم
ملیحه خانم نزدیک اومد و باهام روبوسی کرد،
صدای بم مردونه ای آمیخته شد با صدای محمد که در حال سلام و احوال پرسی بود،
با همون سر به زیری با حس کردن عطریاس متوجه اومدنش شدم، زیر لب ناخودآگاه زمزمه کردم “عباس"?
#ادامہ_دارد….
?نویسنده: بانو گل نرگس
#آسیدعلےعشقمونھ?
_ _ _ _ _ _ _ _ _
•بر سرت جنگ است و من با دست خالي آمدم
امتيازي هم اگر دارم، همين بيلشكري….
#آسیدعلےعشقمونھ?
_ _ _ _ _ _ _ _ _
|•♥️•|
|• #ویتامینه •|
?دیدےگفتم!?
??♂وقتی همسرتان اشتباه مےکند
بلافاصله به او نگویید: “دیدے گفتم؟”
•○•اگر از اشتباه كردن در حضور شما
هراس داشته باشد شک نكنيد به
تدريج از شما دورتر مےشود.
•○•و به مرور، احساس آرامش و
لذتِ با شما بودن برایش کمرنگ مےشود!
•○• این هراس، زمینهے مخفےکارے، دروغگویے و کم شدن ارتباط کلامے
همسرتان با شما خواهد شد.
#زندگےهاتونآروم
.
.
.
|•?•|منهرچہام
با #ٺــــــــو زیباترم
@mahdion73
[ بامن که به چشمتو گرفتارم ومحتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج?]
•••
#فاضل_نظری
?