مرا بر ململ چشمت بیاویز
که من قندیل معبدهای دردم♥️
_من بی تو
یک واژه ی ساده بیش نیستم
اما کنارت …
همچون یک کتاب عاشقانه آرام می شوم
ورق بزن مرا …
که سطر به سطرم
پر از دوستت دارم است…♥️
ما را رها کنید در این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره و با سـینه ای کباب
عمری گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درون آتش و ماهـــی بــــــرون آب
حالی نشد نصیبم از این رنج و زندگی
پیری رسید غرق بطالت پس از شباب
از درس و بحث و مدرسه ام حاصلی نشد
کـــــی می توان رسید به دریا ازین ســـراب
هرچـــه فراگرفتم و هرچـــه ورق زدم
چیزی نبود غیر حجابی پس از حجاب
هان ای عزیز فصل جوانی به هوش باش
در پیری از تو هیچ نیاید به غیر خـــواب
این جاهلان کــــه دعوی ارشاد مـــی کنند
در خرقه شان به غیر “منم” تحفه ای میاب
ما عیب ونقص خویش و کمال و جمال غیر
پنهان نمـــوده ایم چو پیــــــری پس خضاب
دم بر نیار و دفتر بیهوده پاره کن
تا کی کلام بیهده گفتار ناصواب
#امامخمینی(رحمهالله)
#مناجات_امام_زمان
فرمانده های تیپ ها بودند؛ خرازی، زین الدین، بقایی و . . . حرف های آخر را زدند و شب حمله مشخص شد. حسن شروع کرد به نوحه خواندن. وقتی گفت « شهادت از عسل شیرین ترست» هق هقش بلند شد. نشست روی زمین و زار زد. از اول روضه رفته بود سجده. کف سنگر سه تا پتو انداخته بودند. سر که برداشت از اشک، تا پتوی سوم خیس شده بود.
یادگاران، جلد چهار، کتاب حسن باقری، ص 95
کتاب عمار حلب
این کتاب از مجموعه کتاب های #مدافع_حرم با عنوان #عمار_حلب خاطراتی از گوشه های زندگی #شهید_محمد_حسین_محمد خانی را روایت می کند.
?شهید محمد حسین محمد خانی اصالتی یزدی داره اما به تاریخ ۹تیرماه ۶۴ شمسی در تهران متولد شد.وی سالهای دانشجویی خود را در رشته ی مهندسی عمران در یزد سپری کرد و از فعالان #بسیج_دانشجویی بود.
?محمدحسین به صورت داوطلبانه به یگان های مدافع حرم بانوی مقاومت در #سوریه ملحق شد و سرانجام به تاریخ ۱۶ آبان ۱۳۹۴ شمسی، طی نبرد با مزدوران سعودی و پیروان #اسلام_آمریکایی، در عملیات محرم، خلعت شهادت پوشید.
?متن پشت جلد کتاب:
آدم مثل چاله میماند دیگر. محمدحسین بیل اول را که ریخت، هواخواهش شدم. از او چیزهای ظاهری یاد نگرفتم. الان هم لباسپوشیدنم مثل سابق است. او تیپ خودش را میزد، من هم تیپ خودم را.
?وقتی ششجیب میپوشید، دل و روحم را میبرد.
لاتی بود، ولی یقهآخوندیاش توی کتم نمیرفت. با آن موتور جنگیاش انگار #جنگ_تحمیلی است. قار قار قار میچرخید دور دانشگاه.
#معرفی_کتاب
????????
رد انگشت تُو بر گودی فنجانِ من است
از کجا دست به آیندهی فالم بردی … ؟
#علیرضا_آذر♥️
❣ﺣﺴﺎﺳﯿﺖ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ﮐﺒﺎﺏ…
ﺣﺎﻟﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪ ﻣﯽ ﺷﺪ!
ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺑﻪ ﺑﻮﯼ ﮐﺒﺎب ﺣﺴﺎﺳﯽ؟
ﮔﻔﺖ: ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﯾﻪ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ چاشنی ﻣﯿﻦ ﻓﺴﻔرﯼ ﻋﻤﻞ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻋﻤﻠﯿﺎﺕ ﻟﻮ ﻧﺮﻩ ﻣﯿﻦ ﺭﻭ ﻣﯿﮕﺮﻓﺖ ﺯﯾﺮ ﺷﮑمش ﻭ ﺫﺭﻩ ﺫﺭه کباب ﻣﯿﺸﺪ ﻭ ﺣﺘﯽ ﺩﺍﺩﯼ ﻧﻤﯽ ﺯﺩ و ﻓﻘﻂ ﺑﻮﯼ گوﺷﺖ ﮐﺒﺎﺏ ﺷﺪﻩ به مشامت میرسید؛
ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺑﻮ ﺣﺴﺎﺱ نمیشدی؟؟
“❣شهید مهدی زین الدین❣”
#شهدا_شرمنده_ایم?
??