#به_قلم_خودم
خجالت نکش!!!
خجالت نکش و بزن تو سرشوهرت،بی ارزششکن!!
اسم فیلم طنزی که ازسال قبل نمایش خانگی پخش میشه،خجالت نکش هست.
ماجرا اینه که قنبر بخاطر اینکه سرپیری، زنش بچه دار شده،ماجرا رو پنهان میکنن
وحتی باعث میشه که بچه شون رو دست گدای محل هم بسپارن ولی از خجالت مردم،نگن بچه خودشونه!!!
اما تو قسمت دوم،بچه بزرگ شده و شاهد ماجرای طلاق والدینش میشه و برای اینکه دق شوهرش رو بیاره،با ارایش تمام خونه همسایه میره تا خواستگاریش کنن!!!
اما برنگرده به شوهر خودش!!
ماجرایی که برای سن قنبر و صنم ،زیاده!!!
ماجرای دختر دزدی ،وقتی دختر رو میخای در قالب طنز داره میگه!!!
قنبر که تواین فیلم 3پسر متاهل داره،وقتی تو آب میفته وارد خانواده غریبه میشه و خودش رو تو جمع روی چراغ،خشک میکنه جلوی زن مردم!!!!
اخرسر زن رو هم اینجور نشون دادن که با دمپایی همیشه شوهر رو میزنه
خجالت نکشید و بازهم ازین فیلمها تولید کنید.
فرم در حال بارگذاری ...
ما به دیوارِ کسی تکیه نکردیم
عمریست که در سایه دیوارِ خداییم
」 🌱
فرم در حال بارگذاری ...
روزی دم یک روباه در حادثهای قطع شد. روباههای گروه پرسیدند دمات چه شد؟
چون روباهها از نسلی مکار میباشند، گفت: خودم قطعاش کردم گفتند چرا؟ این که بسیار بداست و معلوم میشود. روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک. احساس راحتی میکنم! وقتی راه میروم فکر میکنم که دارم پرواز میکنم …
یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد. چون درد شدیدی داشت و نمیتوانست تحمل کند، نزد روباه اولی رفت و گفت: برادر تو که گفته بودی سبک شدهام و احساس راحتی میکنم. منکه بسیار درد دارم!
روباه اولی گفت: صدایش را درنیاور اگر نه تمام روز روباههای دیگر به ما میخندند هرلحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ وگر نه تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت
همان بود که تعداد دمبریدهها آنقدر زیاد شد که بعداً به روباههای دمدار میخندیدند
وقتی در یک جامعه افراد مفسد زیاد میشوند آنگاه به افراد باشرف و باعزت میخندند. گاهی هم آنها را دیوانه میدانند
🌱
فرم در حال بارگذاری ...
🌱برکت همیشه پول نیست
آدمای خوبی که تو زندگیمون وجود دارن هم برکت محسوب میشن…!
زندگیتون پر برکت💚
فرم در حال بارگذاری ...
هرچهمسیرهستبهتوختممیشود
ایمقصدهمیشگیِهرچهجستجو ..
فرم در حال بارگذاری ...
#بهقلمخودم
کمی قبل از اول مهربود!!
بامامانم رفتیم سوپرمارکتی محل!
دختر سرکوچمون هم با مامانش اومده بود.
خانمی که دخترش باهاش بود گفت،رفتی مدرسه؟
گفتم نه.
مامانم گفت فردا میبرمش مدرسه ثبت نامش میکنم.
یادمه مدیر مدرسه یه برگه داد که ببرش سنجش و بعد بیامدرسه.
صبح که بیدار شدم توی راه مامانمگفت،به حرفا خوب گوش میدی و سوالاشون رو جواب میدی.
روسری سرم بود و روی موهای مشکیم جاخوش کرده بود و صورت تپلی وبا چشممشکی،دستم رو از دست پرمهر مامانم جدانکردم.
مسیر خیلی دور نبود برای همین پیاده رفتیم
وارد حیاط مدرسه خیلی بزرگی شدیم. درختهای کاج بزرگ و بلندی دور تا دور مدرسه بود.
تور بسکتبال اخر حیاط بود.حیاط تازه خط کشی شده بود و رنگ تازه اش ،حیاط رو قشنگ کرده بود،بخصوص وقتی شسته بودنش،رنگش رو زیباتر کرده بود.
بچه های همسن خودم درحال بازی بودن که بعدا فهمیدم تست توانایی بدنی هست!!
اولین اتاق که وارد شدم ،یه دختر نشسته بودکه چشمش رو بسته بود.
تا اونو دیدم گفتمنمیام اون خانمه پشت میز چشممو کور میکنه!!
فرم در حال بارگذاری ...
دلمگرفتهبرایشهادت ….
برایحیاتآخرت ….
برایبودندرجمععشاقاباعبدالله ….
اللهماجعلحیاتناحیاتالشهیدواماتنااماتالشهید …
برایشهادتکههنوزمیطلبدازسنحاجقاسمهاحججیهاازسنکودکانغزهای ……
#به_قلم_خودم
فرم در حال بارگذاری ...
#نمازشب
🌸 “نماز شب خوان ناشی”
نماز شب از مستحباتی بود که خیلی به آن اهمیت می دادیم اما با بعضی نمازشب خوان ها، شب ها مشکل داشتیم و روزها، کل کل
در روزهای سخت آموزش آبی بودیم و سردی بی سابقه هوا طاقتمان را کم کرده بود. به ما شش نفر یک چادر داده بودند که باید بدون هیچ تحرکی شب را به صبح می رسانیدم.
ولی او دست بردار نبود.
نیمه شب در تاریکی چادر بلند می شد و چند دست و پا را له می کرد تا به آفتابه آبی که از قبل در گوشهای گذاشته بود، برسد.
تازه این اول کار بود، وقتی وضو می گرفت با تمام دقتی که داشت همه را خیس می کرد و به اصطلاح وضو را به جماعت می گرفت.
به او می گفتیم بیا و بزرگی کن و قید نماز شب را بزن. این که نمی شود هر شب چند تلفات برای نماز مستحبی شما بدهیم. او هم کوتاه نمی آمد و منبری می رفت و از فواید نافله شب می گفت.
تا اینجای کار، خیلی تحملش سخت نبود و می شد با او کنار آمد، ولی فاجعه از زمانی شروع شد که روحانی گردان در سخنرانیش گفت که هر نمازی با مسواک کردن، هفتاد 70 برابر ثوابش بیشتر است.
به کارهای قبلی اش مسواک زدن هم اضافه شده بود. سر را از لای چادر بیرون می برد و مسواک می کرد.
عمق فاجعه را زمانی متوجه شدیم که برای صبحگاه می خواستیم پوتین ها را با کف های پر از خمیر دندان به پا کنیم .
آه از نهاد ما بلند میشد.
آن روز، هر کس که حال ما را می دید می گفت چرا اول صبح، این پنج نفر دنبال اون یک نفر کرده اند. نگو حکایت 5+1 حکایتی دیرینه دارد
#طنز_جبهه
فرم در حال بارگذاری ...
✍ زندگی ارزش جنگیدن داره
🔹یه کارمند ساده بانک بعد از 20 سال خودشو بازخرید میکنه و میره تولیدی لباس مجلسی میزنه. الان بعد از هشت سال حدود 1200 کارگر توی کارگاههاش کار میکنن و صاحب بیش از 20 ملک مسکونیه!
🔸شما وقتی خبر بالا رو میخونی بهت این حس القا میشه که انگار توی آسمونا تاس انداختن و بین کارمندای بانک این برنده شده و یه دفعه زندگیاش متحول شده.
🔹دیگه شما نمیدونی این آدم توی اون 20 سال انواع کلاس خیاطی رفته، همون حقوق محدود کارمندیشو جمع کرده و نمایشگاههای معروف کشورهای همسایه رو رفته.
🔸حتی دو بار قبل از زمانی که موفق بشه هم سعی کرده از یه جایی کار رو شروع کنه ولی با شکست مواجه شده. یا حتی بهخاطر این ریسکی که بعد از 20 سال کرده، همسرش ازش جدا شده.
🔹هیچچیز با تاسانداختن معلوم نمیشه. هیچچیز اتفاقی نیست.
🔸شما برای رسیدن به نقطه مطلوب باید هرچند کوچک، هرچند مذبوحانه گام بردارید، خطر کنید و از شکست نترسید.
🔹عمر ما میگذره و تمام این سالهایی که کاری که مورد علاقهتون نیست رو کردید، دیگه برنمیگرده.
🔸زندگی چون یک بار اتفاق میفته، ارزش ریسککردن و جنگیدن داره، حتی اگه آخرش ببازید.
فرم در حال بارگذاری ...
🔰حکم جهاد رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره حمایت از لبنان که طی بیانیه ای در تاریخ 7 مهر 1403 صادر شده است:
« بر همهی مسلمانان فرض است که با امکانات خود در کنار مردم لبنان و حزبالله سرافراز بایستند و در رویارویی با رژیم غاصب و ظالم و خبیث آن را یاری کنند»
دو وظیفه واجب برای همه ما که مکمل اقدام هوافضای سپاه خواهد بود و می توان گفت که در حد واجب عینی می باشد:
1- کمک به مردم و رزمندگان لبنانی
شماره حساب دفتر مقام معظم رهبری جهت کمک
https://www.leader.ir/fa/monies
2- شرکت میلیونی و حداکثری تهرانی ها و استان های همجوار و هر یک از از هموطنان استان های دیگر که امکان شرکت را دارند، در مراسم نماز جمعه فردا إن شاءالله بسیار بیشتر از عید فطر)به امامت مقام معظم رهبری در مصلای تهران
حضور تک تک ما به عنوان پیوند مردمی عملیات نظامی بسیار مهم است.
فرصت کم است، لذا لطفاً بقیه را دعوت بفرمایید و در انتشار این دعوت هم مشارکت بفرمایید.
فرم در حال بارگذاری ...
کسانی که همه چیز را به دست خدا میسپارند دست خدا را در همه چیز خواهند دید
⚫️⚫️⚫️⚫️
خدایا من خودم را به تو سپردم
خودت شاهد باش
فرم در حال بارگذاری ...
حوالی میدان خراسان از داخل پیاده رو
با سرعت در حال حرکت بودیم، یکباره
سرعتش رو کم کرد، برگشتم عقب گفتم:
“چی شد؟! مگه عجله نداشتی؟!”
همین طور که آرام راه می رفت به جلو
اشاره کرد: یه خرده یواش بریم تا از این
آقا جلو نزنیم کمی جلوتر از ما، یک نفر
در حال حرکت بود که به خاطر معلولیت
پایش را روی زمین می کشید و آرام راه
می رفت، ابراهیم گفت: اگر ما تند از کنار
او رد بشیم، دلش میسوزه که نمیتونه
مثل ما راه بره، یه کم آهسته بریم که
ناراحت نشه.
📚 کتاب “سلام بر ابراهیم”
#شهید_ابراهیم_هادی
#هادی_دلها
#الگوی_اخلاق
#روایت_فتح
فرم در حال بارگذاری ...