فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
تو که نیستی شاید مردم ببینند جای خالیت را بین هیاهوی شهر از نفس افتاده!
بازهم خوبست که شهرنفس نداردو دوان اند مردمان!
برای تو که نیستی مینویسم مولا جانم اباصالح.
خداکند بیایی و دستی بکشی بر سر سودازده ما….
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
گوشیها آنتن نمیدهند و ارائه سرویس نامعتبر!!
حکایت حال ما آدمهاست که خیلی وقتها آنتنمون قطع میشه با خدا.
اونقدر دور که حتی وقتی به منبع فشار قوی هم وصلمون کنن وصل نمیشیم!!
فقط فکر میکنیم وصلین و اداشو در میاریم.بد دردیه تظاهر!!
از بیرون مردم سوختن از داخل خودت.
تظاهر بد دردیه.
ی بار به خودت میای میبینی همه رو نابود کردی هر چی که رشته کردی.
بذار حداقل واسه دل خودت بسوزی نه بخاطر شیطان.
خدایا ما را ب جبر هم شده سر به راه کن ما خیری ندیدیم ازین اختیارها…
فرم در حال بارگذاری ...
ما چقد فراموشکاریم.
هر بار که کاری انجام میدیم به ضررمون یا نفعمونه قول میدیم ترک کنیم یا انجام بدیم.اما امان از فراموشکاری!
میگن پیر ها آلزایمر میگیرن اما بخدا ماهم فراموشکار شدیم.
به عهدی که میبندیم به راهی که میریم به قولی که بستیم
خدایا ازت میخایم بهمون نشون بدی عهدی ک بستیم رو نقض نکنیم تو خوشی یا ناخوشی
فرم در حال بارگذاری ...
چراجاده ها انقدر طولانی؟ چراانقدر بی انتها و بی پایان؟؟ راستی آخرجاده ها به کجا ختم میشود؟ انقدر طولانی و پرپیچ و خم وآنقدر بی انتها در کنار درختان غریب و تنها… آخر مگر قرار است به کجا برسیم که انقدر بی انتهاست و بی نهایت؟ ب گمانم از بی انتهاییست که مسافر ترجیح میدهد نرسیده به مقصد، پیاده شود! یا شاید همان مکان مورد نظرش است و پیاده میشود! به هرحال جاده طولانی و بی مقصد دلم را میزند و ترجیح میدهم پیاده بروم تا کمی هم درختان بی گذر و بی مسافر که پایش بنشیند را ببینم و خستگی در کنم. شاید هم مسیر نامعلوم است که بی انتها میبینم جاده را و شاید هم مسیر کوتاهست. اما حقیقت این است مسیر کوتاه، نیست.به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
فرم در حال بارگذاری ...
مثله ماشین حساب دقیق و حساب کتاب شده! تا حالا واسه همه پیش اومده که یک عدد رو جمع یا تفریق یا جذر یا هر کاری انجام بدی،سریع به جواب میده.چون خودمون نمیتونیم گاهی وقتا سریع به جواب برسیم و خطا میکنیم. اما نمیدونم چه اتفاقی میفته تو این دستگاه ماشین حساب که سریع جواب درست رو نشون میده، تو این دستگاه کوچیک و عجیب!!ا ما بعضی از انسانها هم تو این دستگاه پیچیده دنیاییم گاهی دنیا ازمون جمع میگیره،گاهی تفریق،گاهی تو پرانتز کوچیکمون میکنه و گاهی بزرگ! اما یادمون میره تو دستگاه دنیا تو این لحظه چکار کنیم که حساب و کتاب درست در آد. گاهی اوقات با دونستن فرمول،جواب اشتباه میشه،گاهی کوچیک میشیم و گاهی بزرگ میشیم! اما تو این دستگاه دنیا،سعی کنیم به هر قیمتی هر ارزشی پیدا نکنیم. فقط فرمولها رو به جونمون بدیم تا قوت بگیریم تا موقع مساوی نتیجه خوبی بگیریم.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل
فرم در حال بارگذاری ...
امسال،شدیم ۳ تا!!
۳ تا طلبه توی خونه و حوزه.
نمیدونم کدوم یک از بچه های کوثرنت بود که گفت با آبجیش تو حوزه هستن و کوچیکتره پایه اش بالاتره،منم گفتم خوشبحالشون!
امسال هم تشویق شد تا منم دوتا از خواهرهام رو دعوت کنم حوزه.البته خودشون هم تمایل داشتن.
منم آبجی هام اومدن حوزه تا اون حسی که اون خانم داشت منم حس کنم.
یکی میگه تو خونتون سراینکه کی نماز جماعت بخونه حتما نوبتی میکنید،یکی میگه یکی کم کافی نبود که دوتا دیگه اومد!!(البته به شوخی)
البته من هم جواب میدم ب شوخی که تبلیغم خوب یوده و جذب داشتم یاد بگیرید!
خلاصه ما هم ۳ تاشدیم امسال.
فرم در حال بارگذاری ...