*شهیدی که از بی کسی برای آب نامه می نوشت*
*?شهید «یوسف قربانی» در خانوادهای مستضعف در زنجان متولد شد. یوسف در شش ماهگی پدر خود را از دست داد. در سن شش سالگی مادر یوسف در اثر حادثهای ازدنیارفت ویوسف و برادرش راباهمه دردهاو رنجهایشان تنها گذاشت.بعد همراه برادرش به تهران رفت.با پیروزی انقلاب وسپری شدن دوران ستمشاهی،یوسف نیز همراه دیگرفرزندان مستضعف امام پابه عرصه انقلاب گذاشت.در همین سالهابرادریوسف در حادثهای درگذشت.*
*همرزم یوسف میگوید:هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد.باخودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد، برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هر روز…یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد. نامه را از جیبش در آورد، داخل آب انداخت.چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت:من برای آب نامه مینویسم.کسی را ندارم که!!!*
*اوسرانجام درعملیات کربلای پنج، درشلمچه به شهادت رسید.چند دقیقه قبل ازعملیات،یکی از همرزمان خبرنگارش ازاوپرسیده بود:آقایوسف!غواص یعنی چی؟ اوپاسخ داده بود:غواص یعنی مرغابی امام زمان عجالله.*
لبریز ِشوق بود
که در گوش محسنش
یک روز علی اقامھ بخواند …
ولی نشـد … !
#فاطمیه
توحرم روبروی ضریح نشستم،به دیوار تکیه زدم به دیوار بعد از زیارت. دوسداشتم خلوت کنم برای دل خودم… زن ها رو نگاه میکردم که هرکدوم چجور گریه میکردن و حاجت میگرفتن،به خادمها که زائرهارو راهنمایی میکردن و میگفتن زیارت کردید برگردید تا راه واسه دیگران بازشه خداخیرتون بده،ی خانم دیگه با گریه با چشمای بسته حاجت میخواست… و من موندم ک چی بخام همه رو نگاه کردم و ضریحی که روبروم بود و همه ی اونایی ک بهم التماس دعا گفته بودن. فضا پراز صدا و همهمه بود که صدا به صدا نمیرسید.وکنارش بویِ خوشِ حرمِ امام رضا که با استشمامش هر دل ناخوش رو خوش میکرد. چه حال خوبی بود این مجموعه ی راز و نیاز و ناز و نماز و دعا و نگاه آقا…
و حال رهایی کبوترانه ی داخل حرم با نقطه ی الطاف و کرم،امام رضا جانم….
خدامیدونه چقدر کبوتر ها هم دلشون زیارت خواسته که زائرت شدن تو صحن و سرات خونه کردن با شال سبز.
باز هم زائر شدنت رو به روزی ما بچسبون و سنجاق کن آقا،تا ببینیم دیدن و زیارتت رو.
به قلم:سیده فاطمه موسویان اصل